نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 50

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

چشم زهره-ترس

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
پُخت-هر نوبت از پختن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

 
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

راه مکه-کهکشان

چِخه-نگا. چِخ

الحق(به‌راستی، حقیقتن)
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

حمله-بیماری غش-صرع

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

 

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

بامبه-توسری

دو دستی-با هر دو دست
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
چله ی زمستان-سرمای سخت

انگشت‌شمار-کم-معدود

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

آواز دادن-خواستن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

زنیکه-زنکه

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

جفتک زن-لگد زن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

خبرنگاری-کار خبرنگار

دست تنها-بی یار-تنها

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

اُرُسی-کفش

آدم ثانی-حضرت نوح

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

 

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

ار زبان کسی(از قول کسی)

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

بادپا-تند رو-تیز تک
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

دود-دخانیات-مواد مخدر

شعله‌ی آتش

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

 

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

دود-دخانیات-مواد مخدر

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

دور از شما ب-لانسبت

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

ددر رفتن-بیرون رفتن

رگ ترکی-تعصب نژادی

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
تند و تیز- تند تیز

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

خاک به سری-همبستری زن با شوهر
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

بیا بیا- برو برو

تن خواه-پول نقد-زر و مال

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
حساب کشیدن-حساب خواستن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

حمله کردن-یورش بردن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

 

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

البرز(بلندقامت، دلیر)

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

بی فکر-لاابالی-بی قید

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

چُس افاده-افاده ی بی جا

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
 

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

دُوال پا-آدم سمج

پاتال-سالخورده-پیر

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

الفرار(گریز، بگریز !)

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

 

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

با دست و پا-آدم زرنگ

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

زبان نفهم-کودن-بی شعور

 

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

به حق پیوستن-مردن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

تپق-گرفتگی زبان

چرند اندر چرند-پرت و پلا

 

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

خبر-گزارش رویداد

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

اجاق(دودمان)

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

 

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
زیر دل زدن-تهوع آوردن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

دسته-جمعیت سینه زن

دست زدن-لمس کردن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چشم خوردن-نظر خوردن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

 

پیه آوردن-چاق شدن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

تیار کردن-آماده کردن

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

با محبت-زود جوش و مهربان

بار و بنه-وسایل سفر

ذوق زده-بسیار خوش حال

جَفت-چوب بست انگور

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

آفتاب به آفتاب-هر روز

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

چینه کشی-شغل چینه کش

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

زَوال-مست مست-لول

ترش کردن-عصبانی شدن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

چار میخ-اذیت و آزار سخت

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

دهن-واحد آواز خواندن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

خمیره-سرشت-ذات

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

 

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

خوش قلق-رام-خوش خوی

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

زیر آبی-زیرآبکی

بیا بیا- برو برو

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

چرکوندی-لکه دار کثیف

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

آب شیراز-شراب
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

 
آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

دست کج-نامطمئن-دزد

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

حق شناسی-سپاس گزاری

زانویی-زانو

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

پس افتاده-بچه ی کسی

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

چاخان پاخان-دروغ

دیم کاری-کشاورزی دیم

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

دست فروشی-شغل دست فروش

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پاتی کردن-باد دادن خرمن
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

آکَل-آقای کربلایی

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

چرک کردن-عفونت کردن زخم

بی چیز-تهی دست-فقیر

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

 

دَم نقد-آماده-حاضر

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

از تیپ کسی بودن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

چار دیواری-خانه

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
 

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

حلال وار-به صورت حلال

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

زرت و زورت-زرت و پرت

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

 

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

 

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

دَم باز-چاپلوس-متملق

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

 

درمانگاه-جای درمان بیمار

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

از زبان افتادن-لال شدن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

 

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

خبر گرفتن-پرسیدن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

پارو-زن پیر

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

حق الزحمه-دستمزد

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
تُف به دهن-حیرت زده

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

ارزانی-بخشیدن-دادن

 

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

 

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

 

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

دال به دال-پشت سر هم

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

جراندن-جر دادن-پاره کردن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

ادرار کوچک(شاش)

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

چراغان شدن-جشن گرفتن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

 

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

 

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

جُربزه-قدرت-توانایی

دور از شما ب-لانسبت

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

با محبت-زود جوش و مهربان

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

پاگون-سردوشی

دست فرمان-مهارت در رانندگی

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

خرده قرض-بدهی اندک

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

چرک-کثیف

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

جانور-کرم شکم و معده

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

خال مَخال-خال خال

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

جلز و ولز-سوز و گداز

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

خیر مقدم-خوش آمد

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

خیار چنبر-نوعی خیار

انداختنی(جنس نامرغوب)

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

اُرُسی(کفش)

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

حق-باج سبیل-رشوه

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

پا سوز-عاشق شیفته

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

 

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)
 

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

حاجیت-بنده

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

دمدمی مزاج-دمدمی

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

خمیره-سرشت-ذات

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

 
آبِ کبود(آسمان)

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

آبدست-ماهر-استاد

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

 
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

دوسیه-پرونده

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

دور-بار-دفعه-نوبت

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

آفتاب خوردن-سختی کشیدن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

 

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

 

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

چتوَل-یک چهارم

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

خرده قرض-بدهی اندک

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

توان هماوردی با کسی را داشتن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

 

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
 

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

ادا اصول-ادا اطوار

برآورد-تخمین

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

بی اشتها-بی میل به غذا

زحمت کشیدن-کار کردن

دیر چسب-دیر آشنا

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

تپل-چاق-گوشت آلود

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

چهره کردن-نگا. چهره شدن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

خش افتادن-خراش افتادن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

رودرواسی-رودربایستی

 

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

آدم-نوکر

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

حلال واری-نگا. خلال وار

چغل خوری-سخن چینی

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

رستم صولت-رستم در حمام

خواهر خوانده-دوست صمیمی

چانه لغی-راز داری نکردن

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

 
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

آب و خاک-میهن-دیار

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

به خط کردن-به صف کشیدن

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

پشتک-پرش از پشت

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

پیشاب-ادرار
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

داشتن-مشغول بودن

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

جگر-عزیز-عزیز دلم

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

آزگار(زمان دراز)

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

 

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

خرمن-انبوه و پرپشت

اَتَر زدن-فال بد زدن

خلاص-تمام شد-مُرد

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

 

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

چرکو-آدم کثیف

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

جِر-اوقات تلخی-لج

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

پا-حریف

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

 

ریش شدن-ریش ریش شدن

 

دسته جمعی-باهم-گروهی

راستکی-واقعی

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

 
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
دنده کج-کج خلق-یکدنده

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

دوام آوردن-استقامت کردن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

 

چار راه-محل تقاطع دو راه

حال کردن-لذت بردن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

اختر شمردن-شب‌بیداری

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

پا به فرار گذاشتن-گریختن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

آب تاختن(پیشاب کردن)

بازداشتگاه-زندان موقت

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

بد قلق-بد عادت-بد ادا

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
 

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند