مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 395

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

فال بد زدن

آکله فرنگی-سیفلیس

اجباری(خدمت سربازی)

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

 

بد قدم-نامبارک-بد شگون

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

ترکه-آدم باریک و بلند

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

 
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

بَزک-آرایش-چسان فسان

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

زنانه-ویژه ی زنان

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

دوا قرمز-پرمنگنات

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

 

دان دان-متفرق و پراکنده

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

 

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
باد گرفتن-مغرور شدن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

خودسر-گستاخ-سرکش

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

بد شیر-متقلب-بد جنس

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

دارا-ثروتمند

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

 

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
جهیزیه-نگا. جهیز
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

پشت-نسل-فرزندان

زیر سر داشتن-آماده شدن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

 

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

 

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

حاملگی-آبستنی

خود را خوردن-رنج بردن

خط افتادن-خراش افتادن

 

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

دریافت-گرفتن-ادراک

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

 

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

 

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

 

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

خیس شدن-تر شدن

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

آزگار(زمان دراز)

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

بی پایه-دروغ-پوچ

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 

بر پا شدن-ایجاد شدن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

چای کاری-کشت و زرع چای

 
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

 
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی
 

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
خال-نقطه ی سیاه-لکه

بچگی کردن-بیخردانه

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

ته دار-پایه دار
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

 

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

آب و خاک(میهن، دیار)

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!
 

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

اوضاع احوال(وضع و حال)

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

پُر توپ-خشمگین

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

حضرت عباسی-راست و درست

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

 

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

حق-باج سبیل-رشوه

انسان بودن-شریف و درست بودن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

خرکچی-چارپادار

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

دمدمی مزاج-دمدمی

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

خاطر جمع-مطمئن

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

دل کسی آمدن-دل آمدن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

جیغ و داد-داد و فریاد

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

ز ِله-ستوه-عجز

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

خفه خون-خفقان

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

خشکه بار-نگا. خشکبار

 

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

بز دل-ترسو

زیر جامه-زیر شلواری

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

 

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

زن بردن-همسر گرفتن مرد

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

دلداری دادن-تسلی دادن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

چراغان کردن-جشن گرفتن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
دسته پل-الک دولک

دوش فروش-ربا خوار

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

دلپخت-پختن مغر چیزی

زُل زدن-خیره نگاه کردن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

چوب خوردن-تنبیه شدن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

پس نشستن-عقب نشینی کردن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

خِر-حنجره-گلو

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

 

پات-بی آبرو-بی تربیت

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

چنگول زدن-پنجه زدن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

پیش پیش-جلو جلو

زُل-خیره
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

آی زرشک-آی زکی

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

پول چای دادن-انعام دادن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

 

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

پت و پاره-ژنده-فرسوده

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

پت و پاره-ژنده-فرسوده

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن
چرند-حرف پوچ و بی معنی

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

تیز بزی-فورن-بی درنگ

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
 

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

بازداشتی-زندانی موقت

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
دزد زده-سرقت شده

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

چارقد-روسری زنانه

بازرس-مامور بررسی و کنترل

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

چار سر-حرف مفت-متلک

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

پینه زدن-وصله کردن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

 

چینه-دیوار گلی

 

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دست کردن-دست فرو بردن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

درد گرفتن دل از اسهال

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
خاطر خواه-عاشق-دل باخته

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

باریک اندام-لاغر و ظریف

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

چایمان-سرما خوردگی

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

چارک-یک چهارم

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

زور-اجبار-الزام

 

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

 
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

حمله گرفتن-غش کردن

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

بنده زاده-پسر من

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

حلق آویز-به دار کشیده

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

دان دان-متفرق و پراکنده

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

 

چنار عباس علی-متلک بد

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

دهن-واحد آواز خواندن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

خنکای صبح-سحرگاه

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

تپلی-گرد و چاق

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
چیل-آدم بد بیار

پینه زدن-وصله کردن

از جگر گذشتن-نامردی کردن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
 

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

به چشم-اطاعت می شود

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
بار سرکه- ترش ابرو

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
خیر مقدم-خوش آمد

چنار تجریش-متلک بد

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

 

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

حیوون-نگا. حیوان

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

دقه-دقیقه

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
 

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

پسله-جای پنهان-در نهان

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

باش !-نگاه کن-ببین

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

 

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

دمپایی-کفش راحتی خانه

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

 

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

دلبخواهی-دلبخواه

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

زَوال-مست مست-لول

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

بکن نکن-امر و نهی

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

دله بازی-رفتار آدم دله

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

 

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

دست فروشی-شغل دست فروش

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

دست آموز کردن-تربیت کردن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

تریت- تلیت

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

 

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

آمدن-آغاز به کاری کردن
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

بار سرکه- ترش ابرو

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

آواز دادن-خواستن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
چینه کشی-شغل چینه کش
حهاز-کشتی بزرگ

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

از سر نو(دوباره)

آمده-شوخی و لطیفه

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

آب نخوردن(درنگ نکردن)

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

زبان نفهم-کودن-بی شعور

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
چشم زهره-ترس

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

بد قماش-بد جنس-خبیث