مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 186

چنار تجریش-متلک بد

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

دستکاری-دست بردن در چیزی

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

بد قلق-بد عادت-بد ادا

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

خبر داغ-خبر بسیار مهم

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

ریشو-دارای ریش بلند

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
 

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

 

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

پشه کوره-پشه ی ریز

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

رج کردن-رج بستن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

 
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

 

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

چهار دستی-فراوانی

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

چینی بند-چینی بند زن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

دیر چسب-دیر آشنا

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

زیر دُم سُست-زن منحرف

 

داش-لوطی-مشدی

تخم نابسمل لا-حرام زاده

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

راست و ریس-موانع و معایب

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

افسارگسیخته-سرکش

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

خبر چین-سخن چین-جاسوس

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

رودرواسی-رودربایستی

 
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
انسان بودن-شریف و درست بودن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

پول خرد-پول سکه ای

 

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

دستِ راست-سمت راست

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

 

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

پایین دست-طرف پایین

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

رو انداز-لحاف

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

ریشو-دارای ریش بلند

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

جسته دوزی-نوعی دوختن

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

ریختگی-ریزش

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

پاچین-دامن زنانه

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

خالی خالی-بدون چیز دیگری

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

خط افتادن-خراش افتادن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
 

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

 

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

روی خود کشیدن-رو کشیدن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

خوشایند-مطبوع-پسندیده

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

 

دله بازی-رفتار آدم دله

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

 

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

ریختن مو-سخت وحشت کردن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

 

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

این خاکدان-دنیا

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

بازرس-مامور بررسی و کنترل

راپرتچی-گزارش دهنده

ژوکر-آدم همه فن حریف

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

جانور-کرم شکم و معده

 

توپ در کردن-توپ انداختن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

اُرُسی(کفش)

خریت-نادانی-حماقت

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

پول چایی-انعام-بخشش

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

این سفر(این بار)

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

حلق آویز-به دار کشیده

بند کردن-محکم کردن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
چغل خور-سخن چین

د ِ-زود باش!

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

 

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

 

دنباله رو-پی رو-مقلد

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
 

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

خلق الله-مردم

 

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

 

دارا-ثروتمند

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

خودخوری-حالت خودخور

خروس خوان-هنگام سحر

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

دَم باز-چاپلوس-متملق

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

پر گو- پر چانه

دنیا آمدن-زاده شدن

 

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

خاله بی بی-نوعی آش

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

 

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

چماق-چوبدست-گرز

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

حیوون-نگا. حیوان

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

ریشو-دارای ریش بلند

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

ادا اصول-ادا اطوار

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

پا پتی-پا برهنه

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

بَرج-خرج های خارج از خانه

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

ددر رفتن-بیرون رفتن

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد
اطفال باغ-گل‌های تازه

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

حتم داشتن یق-ین داشتن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

چروکیدن-چین دار شدن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

خیر مقدم-خوش آمد

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

مطلب دیگر :   برنامه عمل مدرسه متوسطه

دلجور-همدل

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

جسته دوزی-نوعی دوختن

انگشت کردن-انگشت رساندن

 

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
دنده کج-کج خلق-یکدنده

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

الانه-همین حالا-هم اکنون

 

چَکه-شوخ و بذله گو

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

دستک-دفتر حساب

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

پیش-برنده-آن که جلو است

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

چنار عباس علی-متلک بد

خودسر-گستاخ-سرکش

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

دست کج-نامطمئن-دزد

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

رفتگار-رفتنی-مردنی

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

پشتی-بالش-حمایت

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

 
 

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

 

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

 

خوش رو-زیبا-خندان

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

دَدَر-بیرون-کوچه

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

پِشک-نرمی و پرده های بینی

باجی-خواهر-زن ناشناس

دست آموز کردن-تربیت کردن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

 
چرکوندی-لکه دار کثیف

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

از جنس چیزی بودن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

حلال زاده-پاک و نجیب

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

 

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

پا به پا شدن-تردید داشتن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

آتشِ بسته(طلا)

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

پر و بال-امکان-فرصت

خیس شدن-تر شدن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

آکَل(آقای کربلایی)

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
پر افاده-متکبر-مغرور

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

پیر شَوی-عمرت دراز باد

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
 

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

دق دلی-دق دل

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

درد گرفتن دل از اسهال

دلجور-همدل

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

پُخت-هر نوبت از پختن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
 

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

چپو-غارت-تاراج

پاگون-سردوشی

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

خوشگلک-با خوشگلی اندک

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

رجاله-اراذل و اوباش

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

 

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

 
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

خیکی-آدم چاق و فربه

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

خیکی-آدم چاق و فربه

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

 

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
تخت و تبارک-با آسودگی خیال

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

البرز(بلندقامت، دلیر)

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

ریشو-دارای ریش بلند

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

تخم جن-حرام زاده

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

جز و ولز-نگا. جز و وز

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

چین چینی-پر چین

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

دست فرمان-مهارت در رانندگی

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

چارلا-چهار لا-چهار تو

 

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

دو دو کردن-دویدن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
آخش درآمدن-از درد نالیدن
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

حال و بار-وضع زندگی

 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

آمدن(آغاز به کاری کردن)

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چِککی-فوری-به سرعت

چار چشم-کسی مه عینک می زند
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

 

دلجور-همدل

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

 

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

چپو شدن-غارت شدن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

تلمبار- تل انبار

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

داش-لوطی-مشدی

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

پادگان-سربازخانه

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

از سر نو(دوباره)

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

خبره-ماهر-استاد

چوروکیده-پر چین و چوروک

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

ژوکر-آدم همه فن حریف

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

 

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

جامه شور-رختشوی

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

آب آتش زده(اشک)

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

 

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

جَرّ-کشمکش دعوا

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

دار کشیدن-دار زدن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

دله بازی-رفتار آدم دله

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

چیله-هیرم-خاشاک

بدلی-تقلبی-جنس بد

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
آیینه‌ی اسکندری-آفتاب
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

پینکی رفتن-چرت زدن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

داشتن-مشغول بودن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

 

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

جا ماندن-فراموش شدن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی