لیست کامل فرهنگ لغت خودمونی فارسی قسمت هشتم

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

چین چینی-پر چین

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

بید خورده-کهنه و فرسوده

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

 
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

رگ ترکی-تعصب نژادی

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

ژله-لرزانک

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

 

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

زُل-خیره
 

خواب و خوراک-خورد و خواب

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

 
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

زبان در قفا-زبان پس قفا

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

 
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

تازه-اکنون-پس از این همه حرف
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
 

تک و توک-به ندرت-کمی

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

آب و خاک(میهن، دیار)

پس کشیدن-به عقب کشیدن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

حلال وار-به صورت حلال

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

بازو دادن-یاری دادن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

دهن-واحد آواز خواندن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

چنار امام زاده صالح-متلک بد
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

زیر سری-بالش-متکا

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

زپرتو-ضعیف-بی دوام

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

حساب کردن-پرداختن خرج

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

اختر شمردن-شب‌بیداری

چاک زدن-نگا. چاک دادن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

چله نشینی-خانه نشینی

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

چل ستون-شبستان مسجد

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

چله-چاق-چرب و چیلی

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

تند و تیز- تند تیز

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

خفه خون-خفقان

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

پُر کار-فعال-با پشتکار

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

ازدست‌رفته-عاشق

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

چلو صاف کن-آبکش

 

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

چرک کردن-عفونت کردن زخم
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

 

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

آبِ کبود(آسمان)

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

جای سفت-وضعیت سخت

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

 

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

خدا داده-دیم کاری

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

جایی-مستراح-توالت

داد و هوار-داد و فریاد

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

اله و بله-چنین و چنان

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

جیغ و ویغ-داد و فریاد

باب-مرسوم-معمول

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

دست نماز-وضو
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

دست کج-نامطمئن-دزد

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

جور به جور-نگا. جوراجور

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

 

تخم جن-حرام زاده

زیر تشکی-رشوه

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

زرت و زورت-زرت و پرت

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
خدا-بسیار زیاد-فراوان

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

چپو شدن-غارت شدن

زهره کردن-بسیار ترساندن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

چاره-درمان

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

دست تنها-بی یار-تنها

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

بد اخم-عبوس و ترشرو

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

پابوس-زیارت

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

دستشویی-توالت-مستراح

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

پَخ خوردن-تیزی چیزی

 

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

بند آوردن-متوقف کردن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

دله-ظرف حلبی

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

جگر گوشه-فرزند

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

چوچول باز-دغل-بی حیا

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

ار زبان کسی-از قول کسی

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

چیلی-بدبیاری

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

چوق-چوب-تومان

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

پا به فرار گذاشتن-گریختن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

خوشگلک-با خوشگلی اندک

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

آب به چشم آمدن-طمع کردن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

مطلب دیگر :   دلایل محبوبیت پریز توکار نسبت به پریز معمولی

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

چیلی-بدبیاری

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
بقچه بندی-ران چاق

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

دوسیه-پرونده

چپیدن-به زور جا گرفتن

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

حیوونکی-نگا حیوانکی

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

با متانت-با وقار

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

جَخت-متضاد صبر

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

خوب-کافی-بسیار

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

د ِ-زود باش!

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

 

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

خاک بر سری-بی آبرویی

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

پس کشیدن-به عقب کشیدن
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

چارک-یک چهارم

خبر-گزارش رویداد

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

ارزانی-بخشیدن-دادن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

جزغاله-سوخته-زغال شده

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

 
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

آکَل(آقای کربلایی)

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

دهن دره-خمیازه

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

حق شناسی-سپاس گزاری

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

زنانه-ویژه ی زنان

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

دل گُنده-سهل انگار

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

پُر توپ-خشمگین

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

 

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

تلخه-تریاک-سوخته

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

چرک و خون-چرک آلوده به خون

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
داشتن-مشغول بودن
رکاب دادن-راهی جایی شدن
راست شدن-رو به راه شدن
جملگی-تمامن-سراسر
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

دستک-دفتر حساب

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

خدا-بسیار زیاد-فراوان

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

پاتال-سالخورده-پیر

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

 

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

خیره-بی شرم-پر رو

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

بنگی-معتاد به حشیش
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

پیشی-گربه در زبان کودکان

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

دسته جمعی-باهم-گروهی

زیر چاقی-مهارت

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

پشته کردن-روی هم انباشتن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

 

داد و هوار-داد و فریاد

 

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

آکَل(آقای کربلایی)

چغل خوری-سخن چینی

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
دق مرگ-دق کش

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

زیر لبی-زیر زبانی

ازدست‌رفته(عاشق)

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

خفه خون-خفقان

چی-چه-چیز

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

دست و پا-توانایی-عُرضه

آهوی خاور(آفتاب)
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

به جا آوردن-شناختن

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

دستِ چپ-سمت چپ

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

دلجور-همدل

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
 

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

 

دست فروشی-شغل دست فروش

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

پینکی رفتن-چرت زدن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

خنکای صبح-سحرگاه

 

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

تخم جن-حرام زاده

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
 

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

توان انجام کاری را داشتن
 

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

زیر آبی-زیرآبکی

پینه زده-وصله کرده

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

چاچول-حقه باز-شارلاتان

خرمن-انبوه و پرپشت

راه راه-دارای خطوط موازی

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
دوام آوردن-استقامت کردن
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

 

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

 

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

آشنا روشنا-دوست آشنا

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

ریش شدن-ریش ریش شدن

جمع و جور-منظم و مرتب

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

 

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

چال-گودی-حفره

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن