
او ایجاد شود، فرد هیجان به خرج دهد و رفتار مطلوبی داشته باشد (الیس، 2000). در بعد شناختی، درمانگر مراجع را متوجه غیرمنطقی بودنش میکند و به او نشان میدهد که چگونه و چرا به آن حالت درآمده است و نیز رابطه بین عقاید غیرعقلانی را با اختلالات عاطفی و ناراحتیهای او نشان میدهد. همچنین درمانگر به مراجع میآموزد که به اجبارها، الزامها و وظیفههایی که بدان معتقد است پی ببرد و بیشتر به شناسایی و پذیرش واقعیت بپردازد، بداند که چگونه از شیوه تجربی منطقی علم که همان شیوه علمیاست، برای حل مشکلاتش استفاده کند. چون شناخت فرد در سایه کسب پارهای اطلاعات صورت میگیرد. لذا درمانگر در جریان درمان برای بالا بردن سطح شناخت بسیار از جزوات، کتابها، فیلمها و … استفاد میکند و بیمار را به خواندن یا گوش دادن و یا تماشاکردن آنها وامیدارد و در بعد هیجانی درمانگر به عناوین مختلف مراجع را تشویق و وادار میکند تا عواطف خود را به طور عینی احساس کند و دست به تغییر ارزشهای اساسی خود بزند. به مراجع نشان داده میشودکه هیجاناتش به وسیله خود او و از راه زمزمه کردن عقاید نامطلوب با خود، که سبب اصلی ناراحتی و نگراین او هستند به وجود آمده است. و در بعد رفتاری درمانگر مستقیما به اعمالی دست میزند تا مراجع رفتاری متفاوت با رفتار غیرعادی خود بروز دهد و بدین وسیله در رفتار او تغییری حاصل شود. برای این منظور از پارهای روشهای رفتاری نظیر تعیین تکلیف، خطرکردن، تصورکردن خویش در موقعیتهای ناخوشایند و اضطراب آور، شرطی کردن فعال و کلاسیک استفاده میکند (شفیع آبادی و ناصری، 1380).
مفاهیم پایهای در درمانگری عقلانی- هیجانی160REBT
الیس (2000) مفاهیم پایهای REBT را چنین معرفی مینماید:
انسانها از بدو دارای استعداد منطقی بودن (خودساز بودن161) و غیرمنطقی بودن (خودشکست دهی162) هستند. آنها استعداد این را دارند که خود حفاظت کننده163 باشند، درباره تفکرشان فکر کنند، اخلاقی و احساساتی باشند، به سایر افراد علاقه مند شوند، از اشتباهاتشان درس بگیرند و استعدادهای بالقوه خود را برای زندگی و رشد و شکوفایی بکار بندند. آنها همچنین تمایل دارند خودتخریبگر باشند. لذات کمیداشته باشند، از تفکر درباره اشیاء پیرامون خودداری کنند، اهمال کار باشند و اشتباهات مشابهی را تکرار کنند، بدگمان و کم تحمل باشند، کمال گرا و خود بزرگ بین باشند و از رشد استعدادهایشان جلوگیری نمایند (الیس، 2000).
تمایل افراد به تفکر غیرمنطقی، عادت خود تخریب گرانه، تفکر آرزومندانه164 و عدم تحمل، به میزان زیادی توسط فرهنگ و گروه خانوادگی آنان تشدید میشود.
انسانها به طور همزمان هیجان و رفتار را ادراک مینمایند. آنها به ندرت بدون تفکر ضمنی عمل میکنند. احساسات و اعمال آن در چهارچوب تجارب، خاطرات و نتیجه گیریهای قبلی نگریسته میشوند. افراد هرگز بدون تفکر هیجان زده نمیشوند، زیرا احساسات آنها معمولا توسط نوعی ارزیابی از موقعیت ارائه شده و اهمیت آن برانگیخته میشود (الیس، 2000).
اگرچه همه رواندرمانگرهای مطرح، گسترهای از فنون شناختی، هیجانی و رفتاری را به کار میگیرند و اگرچه همه ممکن است به بیماران خود کمک کنند اما درمانگریهای شناختی، فعال، هدایتگر، تکلیف دهنده و منظم جهت دار، نظیر REBT در دورههای کوتاهتر و با جلسات کمتر موثرترند (همان منبع).
درمانگران REBT معتقد نیستند که یک رابطه گرم بین مراجعه و مشاور، یک شرط لازم یا کافی برای تغییر شخصیتی موثر است هر چند که مطلوب است. آنها بر پذیرش غیرمشروط و همکاری نزدیک با مراجعین تأکید میورزند اما همچنین فعالانه آنها را تشویق مینماید تا به طور غیرمشروط خودشان را با ظرفیت165خطای غیرقابل اجتناب بپذیرند (الیس، 2000).
درمانهای رفتاری منطقی- هیجانی از ایفای نقش، آموزش ابراز وجود، حساسیت زدایی، شوخی، شرطی کردن فعال، تلقین، حساسیت و بسیاری از فنون و ترفندها استفاده مینمایند. REBT به افراد کمک مینماید تا برخی از ارزشهای پایهای خود را آزمون کنند و تغییر دهند و به ویژه آنهایی را که به آنان آسیب زده اند. وقتی مراجعی از شکست در شغل خود میترسد REBT به او تنها برای رفع نشانه خاص کمک نمیکند بلکه علاوه بر این تلاش میکند تا به او روش کم کردن تمایلات فاجعه سازی166 را نشان دهد. هدف عمده REBT کمک به افراد است تا تمایلات نشانه آفرین167 خود را کم کنند.
دو نوع از REBT وجود دارد:
1ـ REBT کلی که تقریبا مترادف بادرمانگری شناختی- رفتاری است.
2ـ REBT پیشرفته که شامل REBT کلی است اما همچنین بر یک تغییرفلسفی عمیق تأکید مینماید. REBT کلی به مراجعین رفتارهای منطقی یا سالم را میآموزد.REBT پیشرفته به آنها میآموزد که چگونه نظرات غیرمنطقی و رفتارهای ناسالم را عبث تلقی کنند و خلاقانهتر، علمیتر و شکاکانهتر بیاندیشند (همان).
REBT بیان میکند که بیشتر مشکلات نوروتیک، شامل تفکرات غیرواقع گرایانه غیرمنطقی و خود شکستدهنده است و این که اگر نظرات آسیب زاد قویا توسط تفکر منطقی، تجربی و عمل گرا168 مورد بررسی قرار گیرند، میتوانند به حداقل ممکن کاهش یابند (الیس، 2000).
REBT نشان میدهد که چگونه رویدادهای فعال ساز یا برانگیزاننده، در زندگی افراد به ایجاد پیامدهای هیجانی کمک میکنند اما مستقیماً باعث آن نمیشوند(C)، این پیامدها از تفسیرهای افراد از این رویدادها یعنی باورهای غیرواقع گرایانه و بیش تعمیم یافته آنها (b) درباره این رویدادها
،
ناشی میشوند (همان).
تفکرات غیرمنطقی
اصول اساسی درمان عقلانی- هیجانی به سادگی میتواند بیان شود. هیجان، نتیجه این است که شخص چگونه یک واقعه را تفسیر میکند تا این که به تنهایی نتیجه خود واقعه باشد. این که فرد چگونه یک واقعه را معنا و تفسیر میکند بستگی به باورهای شخص در مورد آن واقعه دارد. باورهایی که در مورد یک واقعه بروز میکنند ممکن است خاص همان واقعه باشند و یا اینکه ریشه در الگوهای درازمدت تفکر فرد داشته باشند. باورها میتوانند منطقی یا غیرمنطقی باشند. (فری، 1382).
درایدن و یانکورا (1380) برای باورهای منطقی و (عقلانی) و غیرمنطقی (غیرعقلانی) ویژگیهایی را به این شرح بیان میکنند: اصطلاح عقلانی در نظریه الیس به باورهایی اشاره دارد که: 1- انعطاف پذیر هستند169؛ 2- منطبق با واقعیت میباشند170؛ 3- منطقی171هستند؛ 4- موجب ارتقاء سلامت رواین شخص شده او را در رسیدن به اهدافش یاری میکنند؛ و اصطلاح غیرعقلانی به باورهایی اشاره دارد که: انعطاف ناپذیر172 هستد، مخالف با واقعیت173 میباشند؛ غیرمنطقی174 هستند و مخل سلامت روانی بوده و مانع رسیدن فرد به اهدافش میباشند.
الیس اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه طرز تفکر غیرمنطقی و غیرعقلانی میداند. به نظر او افکار و عواطف کنشهای متفاوت و جداگانهای نیستند. از این رو تا زمانی که تفکر غیرعقلانی ادامه دارد، اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی میمانند (پاپن175و پاترسن176، 1966 به نقل از شفیع آبادی و ناصری، 1380). الیس وجود اعتقاداتی را در ذهن فرد غیرمنطقی میداند که به بحث درباره آنها میپردازیم:
تفکر غیرمنطقی توقع تایید از دیگران177 (DA): اعتقاد فرد با این که لازم و ضروری است که همه افراد دیگر او را دوست بدارند. این تصور غیرعقلانی است زیرا چنین هدفی غیرقابل دسترسی است چرا که هر کاری که فرد انجام دهد ممکن است بعضی آن را تأیید کنند و عدهای آن را رد کنند و گروهی نیز نسبت به آن بی تفاوت باشند. اگر فرد به دنبال تایید و حمایت دیگران باشد کمتر خود رهبر و بیشتر ناامن و مضطرب خواهد شد (الیس، پاپن 1974 و وودز 1993 به نقل از شفیع آبادی و ناصری، 1380). زمانی که فرد نیازمند عشق مطلق باشد نگران این است که چه مقدار و چه مدت تمایل افراد دیگر نسبت به او یا در حقیقت تأیید آنها شامل حال او خواهد شد. به این ترتیب دلواپس، و تشویش او در مورد پایداری این علاقه پایان ناپذیر خواهد بود (الیس وهارپر، 1381).
تفکر غیرمنطقی انتظارات بیش از حد از خود178(HSE): اعتقاد به این که لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیت شدید است. این تصور امکان پذیر نیست و تلاش وسواسی در راه کسب آن فرد را به اضطراب و بیماری روانی مبتلا میکند و در زندگی احساس کهتری179 و ناتوانی به فرد دست میدهد.
تفکر غیرمنطقی سرزنش خود180(BP): اعتقاد فرد به این که گروهی از مرم، بد، شرور و بد ذات هستند و باید به شدت تنبیه و مذمت شوند. این عقیده غیرعقلانی است زیرا معیار مطلقی برای درست و نادرست موجود نیست و انسان آزادی زیادی در انتخاب ندارد. اعمال نادرست یا غیراخلاقی ماحصل حمایت، جهالت و یا اختلال عاطفی است. تمام انسانها دچار خطا و اشتباه میشوند. سرزنش و تنبیه معمولاً به بهبود رفتار نمیانجامد. زیرا در کاهش حماقت، افزایش هوشمندی و تعادل عاطفی تأثیری نمیکند. در حقیقت سرزنش و تنبیه موجب اختلال عاطفی بشتر و رفتار بدتر میشود. فرد عقلانی خود و دیگران را سرزنش نمیکند و اگر دیگران او را سرزنش کنند در بهبود رفتارش میکوشد. اگر دیگران کار نادرستی انجام دهند سعی در درک عمل آنان دارد واگر بتواند آنها را از ادامه اعمال نادرست باز میدارد. اگر خودش مرتکب اشتباه میشود به آن اقرار میکند و آن را میپذیرد ولی هیچگاه آن را سبب بدبختی و احساس بی ارزشی خود نمیانگارد. (پاترسن، پاپن و الیس، 1974 به نقل از شفیع آبادی و ناصری، 1380).
تفکر غیرمنطقی واکنش همراه با ناکامی181(FR): اعتقاد فرد به این که اگر وقایع و حوادث آنطور نباشند که او میخواهد نهایت ناراحتی و بیچارگی به بار میآید. و فاجعه آمیز خواهد بود. این طرز تفکر غلطی است زیرا ناکام شن احساس طبیعی است ولی حزن و اندوه شدید و طولانی یک موضوع غیرمنطقی است چرا که اولا دلیلی وجود ندارد که وقایع و حوادث باید متفاوت با آن چیزی باشند که طبیعتا هستند ثانیا حزن و اندوه شدید نه تنها موجب تغییر موقعیت نمیشود بلکه اغلب اوقات آن را بدتر نیز میکند. فرد عقلانی از بزرگ کردن موقعیت نامطبوع امتناع میورزد و در جهت بهبود آن اقدام میکند. ممکن است موقعیتهای نامطبوع مختل کننده و اضطراب آور باشند ولی به آن اندازه که او فکرش را میکند وحشتناک نیستند مگر آن که خود آن را اینگونه تعبیر کند. (پاپن الیس، 1974 به نقل از شفیع آبادی و ناصری، 1380).
تفکر غیرمنطقی بی مسئولیتی هیجانی182(EI): اعتقاد فرد این است که بدبختی و عدم خشنودی او به وسیله عوامل بیرونی به وجود آمده است؛ انسان توانایی کنترل فهم و اندوه و اختلالات عاطفی خود را ندارد و یا این که تواناییش در این زمینه اندک است. در حقیقت فشارها و حوادث خارجی در عین حال که ممکن است از نظر جسمانی ناراحت کننده باشند، ماهیت روانی دارند و نمیتوانند موجب ناراحتی و آزار فرد شوند مگر آن که فرد خودش بخواهد تحت تأثیر آنها قرار گیرد و عکس العملهایی در قبال آنها بروز دهد. فرد با تلقین این موضوع به خود که چقدر وحشتناک است که کسی طرد شود و مورد دوستی قرار نگیرد خود
را میآزارد. فرد عاقل و باهوش میداند که بخش اعظم ناراحتی از درون او ناشی میشود. بدین معنی که گرچه عوامل خارجی باعث ناراحتی او شده اند، ولی فرد میتواند با شناسایی موضوع و حادثه، عکس العمل ها را در رفتارش دگرگون کند (همان).
تفکر غیرمنطقی بی دلواپس اضطرابی183(AO): اعتقاد فرد به این که چیزهای خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی میشوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تأخیر بیندازد. این یک تصور غیرعقلانی است زیرا ناراحتی و اضطراب زیاد، اولا مانع ارزشیابی عینی حوادث خطرناک و ترس آور میشود ثانیا اگر اتفاقی بیفتد مانع از مقابله منطقی با آن میشود. فرد عقلانی میداند که خطرهای بالقوه به آن اندازهای که انسان از آنها می ترسد وحشتناک نیستند و اضطراب نه تنها از وقوع آنها جلوگیری نخواهد کر بلکه باعث افزایش آن خواهد شد. در عوض فرد عقلانی به انجام کارهایی خواهد پرداخت که امکان وقوع آن را به حداقل برساند (الیس و پاپن، 1974 به نقل از
Leave a Reply