4-2-42- گفتار پنجاه و یکم: لا حَولَ ولا قُوّهَ إلاّ باللّه العلیالعظیم 332
نتیجه گیری 337
کتابنامه 345
فصل اول
هرمنوتیک
وان ا. هاروی (Van A. Harvey) در دایره المعارف دین که زیر نظر میرچا الیاده منتشر شد، در مقالهای تحت عنوان Hermeneutics مینویسد که واژۀ یونانی هرمنوتیک از نظر ریشۀ لغوی با هرمس(Hermes)، خدای یونانی که پیامبر خدایان بود ارتباط دارد. برخی از پژوهشگران این پیوند لغوی را متضمن اشاره به سه مرحله یا بخش اصلی عمل تفسیر دانستهاند که عبارتند از علامت (Sign)، پیام(Message)، یا متن (Text) و نوشتهای که نیاز به تفسیر دارد، و واسطۀ تفسیر یا مفسر (Interpreter) که آن پیام یا متن را تفسیر نموده و به مخاطبان برساند.
لازم است پیش از وارد شدن به بحث هرمنوتیک، ببینیم هرمس کیست و چه میکند.
هرمس:
ریشهشناسی نام هرمس:
برخی معتقدند که ریشۀ نام هرمس لفظ یونانی Hermae است به معنای قطعه سنگی که به عنوان نشانه، محدوده و مرز به کار میرود.
افلاطون ریشۀ نام هرمس را لفظ Hermae ندانسته بلکه آن را واژۀ Eiermes میداند که به معنای کسی است که تخیل خود را بر زبان میآورد و مینویسد که این نام از دو جزء سخن گفتن (Eirein) و تخیل (Mesato) شکل گرفته و به تدریج بنا به قاعدۀ خوشآهنگی به هرمس تبدیل شده است.
هرمس کیست؟
هرمس یکی از نامآورترین خدایان یونان باستان است. او را که خدای باد و پسر زئوس (Zeus) و مایا (Maya) فرشتۀ باران بود، به سیمای جوان بسیار زیبایی مجسم میکردند که چابکدست بود، پاپوشهایی بر پا داشت که پاشنههای آن بال داشت و گاهی جامۀ چوپانان و گاهی جامۀ مسافران در بر داشت. پیامآور زئوس بود. از آسمانها به زمین میرفت و پیامهای او را میبرد و خدایان را به انجمن فرا میخواند… وی را خدای سخنآوری و اختراعهای ظریف میدانستند. نیز خدای فصاحت و خط و دانشها بود.
جان ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان او را چنین معرفی میکند:
«هرمس منادی و چاوش خدای زئوس میباشد و از عالم تحت الارض پیک و پیامآور است. پیراهنی بلند بر تن و کمربندی دراز بر کمر و کلاهی لبهدار بر سر و کفشهایی با بال و پر دارد.»
سقراط در مکالمۀ کراتیلوس افلاطون، او را آفرینندۀ زبان و گفتار و تأویل و به عبارتی هرمنوتیک دانسته است. در مکالمۀ کراتیلوس چنین میخوانیم:
« نام هرمس گمان میکنم نمودار سخن گفتن و ترجمه کردن و پیامبری و دزدی و مغلطه و سوداگری باشد. چنانکه میدانی سخنوری و زبانآوری هستۀ مرکزی همۀ آن کارهاست. از دو جزء نام او یکی، چنانکه گفتم، به معنی سخن گفتن است و دیگری به قول هومر به معنی اندیشیدن. قانونگذار با توجه به اینکه آن خدا سخن گفتن و اندیشیدن را آفریده… به ما دستور داده است او را «آی ره مس»بخوانیم. ولی بعدها آن نام را برای اینکه زیباتر کنند دگرگون ساخته و به صورت هرمس درآوردهاند…»
سقراط ادامه داده است که سخن همه چیز است، می تواند گاه راست باشد و گاه دروغ، پس با پان یعنی خدایی که نیمی از او به دلیل راستی، بالاست و انسانی و نیمی دیگرش به دلیل دروغ زیرین است و به شکل بز پیوند دارد. میتوان خداوند سخن یعنی هرمس را پدر پان دانست. زبان هم گاه راست و انسانی است و گاه ناراست و حیوانی. پس منشاء اصلی هرمس ابهام است و ابهام گوهر کلام است.
در اندیشۀ سقراط، اساس و بنیاد هستی و امور، سخن است اما چنین نیست که هر سخنی بالضروره صادق باشد. از این رو در نهان سخن، راست و دروغ سرشته شده است. بدینسان سقراط، واژۀ پان را برمیگزیند و هرمس را که خداوند سخن است، پدر پان میداند.
هرمس راهنمای زندگان در سفرهای زمینی و روح مردگان در دنیای دیگر نیز بود. اینسان، هرمنوتیک با سفر و مرگ پیوند خورده است. خواهیم دید که هر تأویل سفری است بیپایان در قلمروی معنا که از مرگ معنای نهایی و ذات باور خبر میآورد. هرمس پیامها و فرمانهای خدایان را به یکدیگر و به آدمیان میرسانید و… به عنوان پیک خدایان، الهۀ فصاحت و مفسر امور نهانی نیز شناخته میشد.
1-1-3 تفکر هرمسی:
صائبین حران، نیاکان خود را به هرمس میرساندند و او را پیامبر خود معرفی میکردند. بیشتر صاحبنظران و فقهای مسلمان صابئین را صاحب کتاب نمیدانند و از آنان جزیه قبول نمیکنند و حکم به کشتنشان دادهاند. شاید برای رفع این مشکل بود که معروفترین مجتهد آنان ثابت بن قره (متوفی به سال 288 ﮬ.ق) کتاب تعلیمات هرمس را به سریانی نوشت و خود آن را به عربی ترجمه کرد. صابئین از آن پس آن کتاب را شالودۀ عقاید و باورهای خود قرار دادند و گفتههایش را منسوب به هرمس کردند. کتابها و رسالات دیگری نیز پیدا شد که به هرمس منسوب بودند و این مجموعه تحت عنوان ادبیات هرمسی شناخته میشود.
دانشمندان گذشته هرمس را ایرانی خواندهاند و زمان او را پیش از بودا و موسی و مسیح دانستهاند.
به عقیدۀ مانویان هرمس یکی از پنج پیغمبر اولوالعزم است که قبل از مانی میزیسته است و شخصیت هرمس از طریق نبوت مانوی وارد نبوت اسلام گردید.
پس مایه حیرت نیست اگر شیعیان از نخستین مسلمانانی بودند که عقاید هرمس را پذیرفتند. در حقیقت، از طرفی معرفه النبو\ شیعه، طبقهای از پیامبران را که هرمس به آن طبقه تعلق داشت میشناخت. درطبقۀ انبیا او پیامبری مُقنّن نبود تا موظف باشد برای بشر شریعتی بیاورد. رتبۀ او در تاریخ ادیان، مرتبۀ یک نبی است که فرستاده شد تا زندگانی مردمی را که در شهرها سکونت داشتند تمشیت دهد و فنون زن
دگانی را به مردم بیاموزد. از طرفی دیگر عرفان شیعه همانطور که برای پیامبران به مراتبی قائل بود به کیفیت معرفتی مشترک بین انبیای سلف (مانند هرمس) و امامان و اولیا به طور کلی، در طول دوران ولایت که جانشین دوران نبوت تشریعی است نیز آگاهی داشت. این معرفت مشترک همان است که به عنوان الهام توصیف شده است. یعنی امری که بالاتر از بعثت نبوت تشریعی به شمار میآید. فلسفۀ هرمسی در حقیقت به عنوان حکمت لدنی، یا خِرَد ملهم یعنی فلسفۀ نبوی مشخص میگردد.

