
«و در آنجا از اغلب مذاهب مردم بودند و معتزله را امامی بود که او را ابوسعید بصری میگفتند مردی فصیح بود. اندر هندسه و حساب دعوی میکرد و مرا با او بحث افتاد و از یکدیگر سوالها کردیم و جوابها گفتیم و شنیدیم در کلام و حساب و غیره. »
لحن بیان و شیوۀ استدلال موضوعات و مسائلی که ناصرخسرو از آنها سخن گفته هم نشان میدهد که وی به فضل و حکمت گرایش داشته و کتابهایی در زمینۀ دانشهای رایج زمان خود مطالعه کرده است.
استاد فروزانفر دربارۀ آشنایی او با علوم و زبانهای گوناگون چنین میگوید:
«ناصرخسرو از ابتدای جوانی در تحصیل علوم و فنون و السنه و ادبیات رنج فراوان برده، قرآن را حفظ داشت و تقریباً در تمام علوم متداولۀ عقلی و نقلی ومخصوصاً علوم یونانی از ارثماطیقی و مجستی بطلمیوس و هندسۀ اقلیدس و طب و موسیقی و بالاخص علم حساب و نجوم و فلسفه و همچنین در علم کلام و حکمت متألهین تبحر پیدا کرده بود. . در علم ملل و نحل و کسب اطلاع بر مذاهب و ادیان نیز رنج فراوان برده بود و نه تنها مذاهب اسلامی را تتبع و غوررسی نموده بلکه ادیان دیگر مانند دین هندوان و مانویان و صابئین. . . و یهود. . . و نصاری و زردشتیان را نیز تحصیل نموده و از کتاب زند و پازند مکرر صحبت میکند و در طلب علم و فصح حقیقت با غالب ملل معروف آن زمان آمیزش و مخالطه نموده و از آنها کسب معرفت کرده. »
نیز برمیآید که او در رشتههای فلسفه و حکمت، نظم و نثر فارسی، ریاضیات و هیأت و هندسه، نجوم، حفظ قرآن، علوم مثبته مانند: برخی از جنبههای فیزیک و شیمی، علوم ادیان، تفسیر و تأویل، جهانبینی اسماعیلیان، علم صنعت، داستانهای باستانی، زبان عربی، خوشنویسی و نگارگری، سیاحت، ادارۀ تشکیلات دینی و سیاسی اسماعیلیان در خراسان آن زمان استادی سرآمد و برجستهتر از دیگران بوده است.
نیک پیداست که وی نظریات فلسفی فیلسوفان یونانی از قبیل سقراط، فیثاغورث، افلاطون و مخصوصاً ارسطو را مورد مطالعه قرار داده و از ایشان تأثیر پذیرفته است. چنان که مانند ارسطو برای اعتدال ارزش فراوانی قائل است. علاوه بر فلاسفۀ یونان آثار حکمای اسلامی از قبیل الکندی و فارابی و رسایل اخوان الصفا و ابن سینا را نیز مطالعه کرده و از افکار ایشان استفاده نموده است. چنان که در اعتقاد به اهمیت سخن تحت تأثیر فارابی بوده و در اعتقاد به لذّت نهایی و سعادت نهایی نفس از اخوان الصفا و ابنسینا تأثیر پذیرفته است.
علاوه بر قرآن کریم کتب مقدس دیگر مذاهب بزرگ از قبیل تورات، انجیل، اوستا، زند و پازند را نیز مورد مطالعه قرار داده و از آنها استفاده نموده است. تأثیرپذیری وی از آنها در تألیفات و دیوانش پیداست.
ناصرخسرو فردی بسیار خردگرا و فضیلتدوست بوده و برای اندیشه و عقل در زندگی جایگاهی خاص و والا قائل بوده است. برای ناصرخسرو کوشش آگاهانه برای یافتن و صیقلدادن گوهر، یعنی پالایش نفس از شوائب جسمانی، تنها وقتی محقق میشود که خرد (عقل) سررشتهدار کارها شود. زیرا خرد سجیّۀ فارق و معرف انسان است، و هیچیک از مخلوقات دیگر خداوند چنین صفت و خاصّهای ندارند؛ خرد وسیلۀ کمال در این جهان و رستگاری در جهان دیگر است. نفس انسان از طریق خرد چیزهایی را که بایسته است فراگیرد تا بتواند اساسی را از غیر اساسی، ظاهر را از باطن بازشناسد یاد میگیرد، و بدین وسیله، اعمال شخص را به سمتی که بتواند به لطیفترین لذایذ و مسرّتها نائل آید سوق میدهد.
3-2-4 آشفتگی فکری و سفر به سرزمین مصر:
ناصرخسرو بعد از آنکه مدتی از عمر خود را، در عین کسب انواع فضایل، در خدمت امرا و در لهو و لعب و کسب مال و جاه گذراند، اندک اندک دچار تغییر حال شد و در اندیشۀ درک حقایق افتاد و با علمای زمان خود که غالباً اهل ظاهر بودهاند ببحث پرداخت. لیکن خاطر وقاد او زیر بار تعبد و تقلید نمیرفت و جواب سوالات خود را از مدعیان علم و حقیقت نمییافت و از این روی همواره خاطری مضطرب و اندیشهای نابسامان داشت.
این سرگردانی و نابسامانی احوال را خوابی که شاعر در ماه جمادی الآخر سال 437 ﮬ. ق در گوزگانان دیده بود خاتمه داد.
در این خواب سروشی از عالم غیب پاسخ همۀ سردرگمیها و جستجوهایش را داد و با دست اشارهای به سوی قبله کرد و او را به سفر فراخواند. ناصر خسرو که در این هنگام چهل و سه ساله بود، رخت سفر بربست و پای در راه سفری هفت ساله نهاد که بنیان زندگی او و هویت انسانیاش را بسیار دگرگون ساخت. چهار بار به زیارت حج رفت و مناطق وسیعی از ایران و ارمنستان و شام و سوریه و فلسطین و عربستان و مصر را سیاحت کرد و پس از آن به مصر، دربار خلیفۀ فاطمی وارد شد.
شاید نخستین تأویل واضح و آشکار ناصر خسرو، تأویل همین رویایی باشد که دید. اینکه آن سروش از قبله، مصر را مد نظر داشته و ناصرخسرو این را دریافته و به سوی آنجا شتافته باشد.
دکتر محمد دبیر سیاقی در اینباره چنین میگوید:
«گفتیم که ناصر مسلمانی راستگوست. پس از قبله بیشک مکه را منظور داشته نه مصر را. اگر هم توجهی به مصر و فاطمیان قبل از سفر یافته باشد نباید آن را به سرسپردگی مردی تعبیر کرد که مقارن همان اوان شراب میخورد و شغل دیوانی دارد و زندگیش قرین ناز و نعمت است. »
به هر روی ناصرخسرو به مصر وارد میشود و به کنکاش و تحقیق در پایتخت فاطمیان مشغول میگردد. وی تدابیر کشورداری و ثروت و غنای خلفای فاطمی را سخت میستاید و از ایمنی و رضایتی که نصیب رعایای ایشان است با شور و
شوق بسیار گفتگو میکند. توصیفات وی از شهر قاهره و مساجد، از جمله مسجد الازهر و محلات دهگانه و باغها و عمارات و تفرجگاههای آن اعجابآور است و تفصیلاتی که دربارۀ کشورداری فاطمیان بیان میکند ارزش بسیار دارد. آنچه سخت در خاطر وی موثر میافتد، نظم سپاه و کیفیت توزیع راتبه و وظیفۀ سربازان است که به سبب آن مردم کشور خود را از تجاوزات و دستدرازیهای لشگریان در امان میبینند:
«و همه از سلطان ایمن که هیچکس از اعوانان و غمازان نمیترسید و بر سلطان اعتماد داشتند که بر کس ظلم نکند، و به مال کسی هرگز طمع نکند. و آنجا مالها دیدم از آنِ مردم، که اگر گویم یا صفت کنم مردمِ عجم را قبول نیفتد. و مال ایشان را حدّ و حصر نتوانستم کرد و آن آسایش و امن که آنجا دیدم هیچ جا ندیدم. »
وی در مصر به مذهب اسماعیلیه و طریقۀ فاطمیان وارد شد و پس از اندکی درجات سیر باطنی را با سرعت شگفتی طی کرد. از مراتب مستجیب و مأذون و داعی فراتر رفته به مقام والای حجتی رسید و از طرف المستنصربالله خلیفۀ فاطمی به طور رسمی به سمت حجت جزیرۀ خراسان منسوب شد و برای انجام مأموریتش یعنی دعوت مردم به طریقۀ اسماعیلیه و بیعت با فاطمیان در ممالک خراسان به ایران بازگشت. هنگام بازگشت از مصر به خراسان، پنجاه سال قمری از عمر ناصرخسرو گذشته بود. بازگشتش از سفر از طریق حجاز، یمامه، بحرین، جنوب عراق و مناطق مختلفی از ایران صورت پذیرفت و وی سرانجام در سال 444 ﮬ. ق به بلخ رسید.
استاد فروزانفر دربارۀ روش زیستن او پس از بازگشت از سفر چنین میگوید:
«بعد از عودت از مصر خیلی زاهد و پارسا و متقی و عابد بوده، شراب نمیخورد و به نماز و روزه مداومت داشت و بلکه به درجۀ ریاضات شاقه و به قول خودش ترک حلال در زهد مبالغه و به احکام شرعیه از واجبات و مستحبات مواظبت میکرد. »
هنگامی که قاهره را ترک گفت، ظاهراً به عنوان رئیس دعوت اسماعیلی در ایالت زادگاه خود، آنجا را پشت سر نهاد و از این دوره به بعد فعالیت خود را با نام حجت خراسان در بلخ متمرکز ساخت و این فعالیت را به دیگر نواحی خراسان قدیم و از جمله نیشابور و سپس مازندران گسترش داد. وی پس از بازگشت از مصر، زهد و ترک دنیا و عبادت اختیار کرده و به شوق و همت تمام مشغول نشر دعوت فاطمی در خفا بوده و داعیان و مأذونان به اطراف میفرستاد و به ترویج مذهب اسماعیلیه میپرداخت و قطعاً به واسطۀ شهرت و معروفیت تمامی که در فضل و حکمت و قدرت عظیمی که در فن مناظرۀ شفاهی و کتبی او را بوده در کار خود پیشرفت نیز داشته و به واسطۀ همین فقره و مباحثات با علمای اهل سنت کم کم دشمنان وی زیاد شد.