
ج) ائتلاف یک میلیون امضاء
ویژگی محوری ائتلاف یک میلیون امضاء، تمرکز کنشگران آن بر مطالبات مشخص است. در واقع، کمپین یک میلیون امضاء، بر پایه سه سند حداقلی، برنامهای است که برای تغییر ده مورد قانونی طرح ریزی شده است. «باید خاطر نشان کرد که فعالان کمپین یک میلیون امضاء این ادعا را نداشته اند که اولویتدار ترین موضوعی که مربوط به زنان است را در دستور کار خود قرار داده اند، بلکه [این] کمپین موضوعی را انتخاب کرده که به قول معروف “از پس آن برآید”. امروزه، داشتن این ادعا که یک جنبش در یک مقطع خاص میتواند “اولویتدارترین مسئله همه زنان” را نمایندگی کند، بسیار دشوار است. […] بنابراین کنشگران جنبش یک میلیون امضاء هیچگاه ادعای آن را نداشته اند که انگشت روی اولویتدار ترین و مهمترین موضوع مربوط به همه زنان ایران گذاشتهاند، بلکه فعالان این جنبش با توجه به محدودیتها، مشکلات و میزان معین تاثیرگذاریشان، سعی کردهاند تا حد ممکن بر روی مشکلاتی که بخش بزرگتری از زنان جامعه را گرفتار کرده، انگشت بگذارند» (احمدی خراسانی، 1386: 55-56).
ناهید کشاورز نیز ضمن اشاره به عوامل موثر در تدوین استراتژی کمپین یک میلیون امضاء، مسائل دیگری را به عنوان چشم انداز این حرکت مطرح میسازد: «فکر می کنم تلاش برای تغییر قوانین تبعیض آمیز هم امکان پذیر تر و هم فوری تر است. این تلاش به ترویج گفتمان برابری زن و مرد کمک می کند. به هر حال ما برابری زن و مرد را می خواهیم و برابری حقوقی شرط آغازین رسیدن به برابری است. ولی گرچه من این خواسته را اورژانسی می دانم ولی امکان تحقق آن را با توجه به ساخت غیر دموکراتیک و مردسالار حکومت ایران سریع نمی بینم. بنابراین شاید در بلند مدت هم خواسته ما همین باشد. خوب اگر ما به این خواسته ها برسیم می توانیم تمرکزمان را بر خشونت علیه زنان، گسترش زمینه های اشتغال زنان و مبارزه گسترده با فرهنگ و عرف مردسالار بگذاریم. گرچه در همین مبارزه برای حقوق برابر خیلی از این خواسته ها مطرح می شود، یعنی بین خواسته های زنان دیوار چین کشیده نشده است. چه بسا زنانی که به دلیل این قوانین قربانی خشونت می شوند. ولی ما الان در کمپین یک میلیون امضاء تمرکز خودمان را بر قوانین گذاشته ایم و سعی می کنیم گفتمان حقوق برابر را برجسته سازیم».
در مورد چشم انداز برنامه این کمپین، نوشین احمدی نیز در مصاحبه با محقق اظهار میدارد: «به نظر من مهمترین موضوع برای تغییر، بر اساس توان ما و همچنین اهمیتی که در جامعه دارد، همین قوانین خانواده و موارد مربوط به زنان در قانون مجازات اسلامی است، که داریم در این زمینه کار میکنیم. در واقع، خواست ما این است که در مرحله اول از این قوانین تبعیض زدایی شود. اما اینکه تغییراتی جدی در زندگی زنان به موجب این قوانین ایجاد شود، باید به دنبال قوانین حمایتی جدی باشیم. یعنی بعد از اینکه این قوانین برابر شد، باید به دنبال قوانین حمایتی باشیم. مثلاً در مورد خشونت، برای کاهش خشونت احتیاج به قوانین حمایتی داریم. در واقع، در مرحله بعد، مسئله خشونت عاجل ترین موضوع است». وی در ادامه میافزاید: «در وضعیت فعلی به راحتی نمی توان برنامه ریزی بلند مدت کرد. بعلاوه اینکه خیلی از تغییرات بلند مدت، بستگی به توان ما دارد. یعنی اینکه اصلاً ما به عنوان گروههای جنبش زنان میتوانیم این تغییرات را ایجاد کنیم، بستگی به این دارد که در آینده توانمان چقدر می شود. مثلاً در مورد اشتغال، یک بحث ساختاری است، گروههای جنبش زنان نمی توانند با حرکتهای جزئی تاثیری در آن داشته باشند. تنها کاری که ما درباره اشتغال میتوانیم انجام دهیم این است که این فرهنگ را تبلیغ کنیم که مردها جلوی اشتغال زنها را نگیرند، یا قوانینی تصویب کنیم که کارفرما مجبور شود از زنان بیشتر استفاده کند. منظورم این است که ما در حوزه هایی توان داریم، و باید بر اساس این توانمان برنامه ریزی کنیم. بر اساس ایدآلها نمی شود راحت برنامه عمل درست کرد».
از دیگر ویژگیهای برنامه کمپین، روش پیشبرد آن است که از طریق ارتباط مستقیم با مردم عمدتاً در فضاهای عمومی و جامعه مدنی جریان دارد. در واقع، «جنبش یک میلیون امضاء هرچند خواستههایش حقوقی، یعنی تغییر قوانین تبعیض آمیز موجود است، اما بر روش تغییر از پائین (گفتگوی چهره به چهره با مردم و جمع آوری امضاء) استوار است» (احمدی خراسانی، 1386: 61). «فعالان این عرصه [کمپین]، با اعتقاد به لزوم رشد آگاهیهای مردم، بحث و گفتگو درباره تاثیر قوانین تبعیضآمیز در زندگی زنان را به میان مردم میبرند. [در واقع] این حرکت جمعی عرصهای است برای آموختن فعالیتهای جمعی و دموکراتیک و اصلاحات از پائین و از درون جامعه، چراکه تنها تغییراتی ماندگار و ریشهای هستند که از بطن جامعه بجوشد» (خدیجه مقدم، 1385: 22-23).
به عبارت دیگر، در کمپین یک میلیون امضاء نوع جدیدی از «سیاستهای خیابانی» مورد استفاده کنشگران جنبش زنان قرار گرفته است تا بتوانند با تاثیرگذاری بر فضای جامعه مدنی به سمت تغییر وضعیت حرکت کنند. اگر تا پیش از این به دلیل تسلط گفتمانهای سیاسی، خواست ایجاد تغییرات عمدتاً از فرایندی سیاسی انتظار میرفت، در کمپین یک میلیون امضاء، حرکت از بطن جامعه مدنی به خصیصهای برجسته بدل شده است. ناهید کشاورز در میزگرد مجله زنان اظهار میدارد: «خواستهای زنان بیشتر از اینکه بخواهد ساخت سیاسی را مورد خطاب قرار بدهد، جامعه را م
ورد خطاب قرار میدهد. [گرچه] بخشی از مخاطب ما قانون است و ما مجبوریم به ساخت سیاسی بگوئیم که این قوانین تبعیض آمیز است و باید تغییر بکند؛ ولی بخش مهمی که در کمپین یک میلیون امضاء وجود دارد، این است که باید جامعه بخواهد که این تغییرات اتفاق بیافتد. [لذا] عرف سرکوبگر را مخاطب قرار میدهیم، یعنی مخاطب اصلی جنبش زنان مردم هستند نه ساخت سیاسی. با تغییر ساخت سیاسی نیست که حکومتی زنگرا تر میشود یا حقوق زنان را رعایت میکند. در واقع، ساخت سیاسی میتواند تغییر بکند و هیچ دستاوردی برای زنان نداشته باشد، و برعکس میتواند تغییر نکند و دستاوردهایی برای زنان داشته باشد» (مجله زنان، شماره 145، خرداد 1386).
نوشین احمدیخراسانی در توضیح چگونگی عملکرد و شیوه تاثیرگذاری کمپین یک میلیون امضاء با تاکید بر امر سازماندهی، اظهار میدارد: «مهمترین مسئله برای من در جنبش زنان، سازماندهی است. یعنی اینکه جنبش زنان سازمانهایی داشته باشد که بتواند مقاومت و اعتراض کند. در واقع، این مسئله به قدری مهم است که حتی در انتخاب نوع مطالبه که میتوانیم پیگیری کنیم نیز تاثیر میگذارد. یعنی با توجه به توان سازماندهی که داریم باید مطالباتمان را تعیین کنیم و سعی کنیم مطالباتی را انتخاب کنیم که به تقویت سازماندهی جنبش زنان هم کمک کند. در واقع، وقتی جامعه زنان بتواند سازماندهی شود، به عنوان یک قدرت شناخته میشود و در نتیجه در حوزههای مختلف میتواند تغییر ایجاد کند. در واقع، وقتی که جامعه مدنی در برابر یک دولت مقتدر، قوی شود، آن وقت است که میتوان برای تحقق مطالبات مهمتر تلاش کرد. به همین خاطر، الان باید در انتخاب مطالبات به توان خودمان توجه داشته باشیم. لزوماً حول یک مطالبه رادیکال نمیتوان افراد و نیروها را سازماندهی و بسیج کرد. چون هزینهها بالا است و سازمانها ضعیف هستند. بنابراین باید بر مطالباتی تاکید کرد که به تقویت سازمانها هم کمک کند».
احمدیخراسانی، میافزاد: «خب، وقتی جنبش زنان سازماندهی شد، سازمانهای جنبش و نهادهایی که ایجاد شدند، از طریق عمومی ساختن خواستهها به سمت آن خواستهها حرکت میکنند. استفاده از رسانهها، ایجاد رسانهها، حتی انجام تحقیقات علمی، استفاده از جامعه مدنی جهانی، و غیره، ابزارهایی هستند که برای عمومی کردن مطالبات استفاده میشوند. وقتی مطالبات عمومی شد، فشار اجتماعی ایجاد میشود، و وقتی فشار اجتماعی ایجاد شد، دولتها مجبور می شوند که به مطالبات پاسخ بدهند. در کشورهای دموکراتیک این مسیر سریعتر و راحتتر طی میشود. اما برای دولتهای مقتدر این مسیر با سختی همراه است». سپس ادامه میدهد: «وقتی در جامعه، بحث درباره مطالبات یک جنبش عمومی شود، این مطالبات حتی به صاحبان قدرت هم نزدیک می شود. مثلاً ممکن است زنان این سیاستمداران هم درباره این مطالبات صحبت کنند. و حتی آنها هم به سیاستمداران فشار می آورند. در واقع، وقتی یک خواسته، عمومی شود، تبدیل به یک نیاز میشود و مردم به طرق مختلف از دولت میخواهند این نیاز را برآورده کند. این فشار به صورت های مختلف فردی و جمعی است. دولتها اگر به این نیازها پاسخ ندهند، مشروعیتشان دچار خدشه میشود. حالا، اگر باز هم به این نیاز پاسخی داده نشود، این نیاز به تدریج در نظم حاکم اخلال ایجاد میکند. یعنی بحران مشروعیت دولت گسترده میشود. البته، این فرایندها و اتفاقات دیگر بیشتر خودبخودی است. جنبش زنان فعلاً تنها تا سطح عمومی سازی میتواند عمل کند. یعنی بیشتر از آن توان ندارد».
در مورد استفاده از روشها و ابزار مختلف، ناهید کشاورز از اعضای کمپین یک میلیون امضاء، معتقد است: «فکر می کنم هر گروهی با توجه به توان و نیز حوزه تاثیر گذاری خود می تواند روش خود را انتخاب کند، بنابراین من هر روشی را که به بهبود موقعیت زنان کمک کند، هر چند محدود، می پذیرم؛ ولی خودم فکر می کنم مهمترین جایگاه ما این است که بتوانیم به گسترش گفتمان برابری حقوقی در لایه های مختلف اجتماعی کمک کنیم و اگر به تجربه های کشورهای دیگر هم نگاه کنیم جز این نیست. یعنی کار ما این است که بر افکار عمومی تاثیر بگذاریم و بتوانیم بحث حقوق زنان را در جامعه خیلی قوی مطرح کنیم، امکاناتمان هم یکی همین روش “چهره به چهره” است و دیگری استفاده گسترده از رسانه ها برای شنیده شدن صدای زنان در جامعه. ما از این طریق می توانیم چالش های مختلف را مطرح کنیم. اگر ما بتوانیم قوی بحث حقوق زنان را مطرح کنیم مثلا حتی آیت الله های رفرمیست ترغیب یا مجبور به ارائه تفسیرهای مترقی تر در زمینه دین می شوند. کما اینکه این چند سال این اتفاق افتاده است. مردان سیاسی که قبلا مسئله زنان را نمی دیدند مجبور به پذیرش آن و موضع گیری در برابرش می شوند. یعنی ما باید از تمام امکاناتمان برای گسترش بحث حقوق زنان در میان مردم، جامعه و نیز افکار عمومی جهانی استفاده کنیم».
ناهید کشاورز، میافزاید: «هر ابزاری که می تواند به گسترش گفتمان برابری زن و مرد کمک کند از نظر من قابل استفاده است. با توجه به شرایط جامعه این ابزارها متفاوت می شوند. زمانی حضور در دانشگاه ها، سازمان دادن سمینارها و کارگاهها ابزار در دسترس و ممکنی بود. امروز بسیاری از این ابزارها از ما گرفته شده اند ولی هم چنان فضای مجازی وجود دارد و نیز تعداد محدودی رسانه کاغذی و نیز روش چهره به چهره که گرچه به دلیل نظامی شدن فضای شهری، امکان آن نیز محدود تر شده است، ولی هم چ
نان وجود دارد و نیز استفاده از ماهواره ها برای گسترش بحث حقوق زنان این امر می تواند غیر مستقیم انجام شود، به دلیل خطرات ناشی از حضور رسانه ای مستقیم می توانیم کاری بکنیم که همیشه توجه رسانه ها به ما معطوف باشد».
در مجموع، میتوان ویژگی اصلی برنامه عمل ائتلاف یک میلیون امضاء را تمرکز بر اهداف حداقلی و استفاده از روشهای ارتباطی و از پائین دانست. نوشین احمدی، این ویژگی را چنین توضیح میدهد: «این گروه از جنبش زنان برای همین خواستهها کوچک و حداقلیاش دست به ابتکار عمل و برنامهای حداکثری زده است و البته هزینههایش را نیز با روی گشاده میپردازد. آری معدله مرسوم انگار معکوس شده است، یعنی اگر پیشتر ایدئولوژی زدگانی که در گفتمان قدرت غرقاند، خواستههای حداکثری مطرح میکردند اما عملی حداقلی داشتهاند، اما جنبش نوین یک میلیون امضاء با همت زنان با تجربه و رنجدیده، و حضور فعال دختران و پسران جوان دانشجو معادله را صد و هشتاد درجه چرخاند، و به تعادل مثبت رساند. یعنی اکنون این نسل برای تامین خواستههای اولیه و حداقلی، برنامه عمل و مقاومتی حداکثری (یعنی در همه حوزههای زندگی روزمره) را به کار گرفته است» (1386: 173).
چالش های پیش رو
بخش دیگری از معانی ذهنی کنشگران جنبش زنان، معطوف به چالشهایی است که آنها را در جریان عمل درگیر میسازد. استراتژیها و برنامهها در جریان اجرا و عملیاتی شدن، همواره با مشکلاتی واقعی مواجه میشوند که لزوماً پیش از طراحی و تدوین استراتژی و برنامهها بطور کامل قابل پیشبینی نیستند. در نتیجه، این مشکلات و ناهمواریها به چالشها و مسائلی تبدیل میشوند که کنشگران جنبش زنان در جریان عمل درگیر حل و فصل آنها هستند. بر اساس مصاحبههای زمینهیابی چهار موضوع اصلی به عنوان چالشهای برجسته کنشگران جنبش زنان شناسایی شد. این موضوعات تقریباً در اکثر جریانهای فعال جنبش زنان چالش برانگیز بوده است. چگونگی تنظیم رابطه با قدرتهای سیاسی (از دولت گرفته تا احزاب مخالف آن)، نحوه برخورد و موضعگیری در مقابل سطوح مختلف مذهب، چگونگی استفاده از ابزارهای مختلف در جریان عمل، و چشمانداز آینده، از مسائل اصلی چالش برانگیز در میان جریانهای مختلف جنبش زنان به شمار میآیند. در ادامه، نظرات کنشگران شاخص جریانهای مختلف درباره هریک از این چالشها به تفکیک بررسی شده است.
چالش با جامعه سیاسی
چگونگی تنظیم رابطه با امر سیاسی، همواره یکی از چالشهای پیشروی کنشگران جنبش زنان در ایران (یا حتی میتوان گفت در جهان) بوده است. امر سیاسی در معنای عام کلمه، هم در بردارنده حکومت، دولت یا هر نوع قدرت سیاسی مسلط بر جامعه است، و هم معطوف به احزاب و دیگر نیروهای سیاسی که از دایره فعلی حکومت دور هستند، اما در نهایت ادعای کسب قدرت سیاسی را دارند. اینکه کنشگران جنبش زنان خود را در رابطه با این مجموعه چگونه تعریف میکنند و در جریان عمل به چه صورتی با جریانهای مختلف سیاسی وارد ارتباط میشوند (یا نمیشوند)، چالشی مهم است که در پیشبرد استراتژی و برنامههای جریانهای مختلف جنبش زنان تاثیر جدی دارد. البته، در بخش جریانشناسی جنبش زنان نیز به این مسئله به عنوان یکی از محورهای هویتساز در این جنبش اشاره شد.
نازی اسکویی، تاثیر جریانهای سیاسی در جنبش زنان را انکار ناپذیر میداند. وی معتقد است: «به نظر من هر حرکتی سیاسی است. بعلاوه، همیشه در جامعه ما، شکلدهنده عمده حرکت ها، بینشهای سیاسی است. مثلاً تمام محافل زنان در آن سالها [اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70]، پشتش یک فعال سیاسی بوده که به آن محفل شکل می داده است. در نتیجه، راحت نمی توان کار سیاسی و فرهنگی را از هم جدا کرد. به نظر من، آنها که می گویند ما نمی خواهیم کار سیاسی بکنیم، خودشان را گول میزنند». در مقابل این نگاه به امر سیاسی، برخی فعالان نگران سیاسی شدن جنبش زنان هستند. شهلا شرکت، در نقد تجمع 22 خرداد سال 85 در ماهنامه زنان تحت عنوان «امر سیاسی، شخصی است» مینویسد: «چه بسا افرادی که به سیاسی قلمداد شدن فعالیتهایشان تمایل نداشته باشند و در این صورت فضایی را که ما میسازیم آنها را ناگزیر میکند که با این قطار ادامه راه ندهند. بویژه در جامعه ای که سرنخ بسیاری از امکانات سیاسی و اجتماعی شهروندان به دست کسانی است که با جابجایی آن میتوانند شهروندان را تشویق و تنبیه کنند، و اغلب زنان این جامعه هنوز در خانواده استقلال تصمیمگیری و اجازه عمل ندارند. بنابراین انتخابهایشان بر مبنای موازنه هزینهها و فایدهها است» (مجله زنان، شماره 134).
با وجود این موضع گیری های دوگانه، مسئله استقلال جنبش زنان از جریانات سیاسی همواره یکی از دغدغههای بیشتر کنشگران این جنبش بوده است. برخی از آنها براساس تجربیاتی که در سالهای انقلاب داشتهاند با رویکردی محتاطانهتر به ارتباط با گروههای سیاسی مینگرند. خدیجه مقدم، در این باره میگوید: «به نظر من احزاب سیاسی که در گذشته به آزادیهای دموکراتیک توجه نداشتند، در نتیجه انتقادهایی که انجام شد، امروز به این نتیجه رسیدهاند که باید از حقوق زنان دفاع کنند. مثلاً از نظر چپهای قدیمی، اصلاً چیزی به نام حقوق بشر مطرح نبود، برای آنها حقوق بشر ادبیات سرمایه داری بو
د، اما الان همان گروههای چپ از حقوق بشر دفاع میکنند. ولی با تمام این تغییرات، باز هم اینها “حزب” هستند». وی سپس میافزاید: «به نظر من، جنبش زنان نباید بند حزب داشته باشد. یعنی زنان باید آن شجاعت اخلاقی را داشته باشند که حتی اگر در حزب خودشان هم فعالیت میکنند، در جنبش زنان مستقل باشند، یعنی به حزبشان بگویند که به شما ربطی ندارد که ما در جنبش زنان چه کاری میکنیم. اما متاسفانه، برخی از زنان سیاسی بند حزب خودشان هستند برای کار کردن باید از حزبشان اجازه بگیرند. به نظر من، اگر زنان قوی در احزاب، بتوانند جایگاه خودشان را در جنبش زنان در برابر حزبشان جدا نگه دارند، خیلی موفق تر خواهند بود. یعنی، مثلاً اگر مریم فیروزها جدا از حزبشان عمل میکردند خیلی جنبش زنان ما جلوتر بود».
با این حال، مشابه چنین دغدغهای در میان زنان اصلاحطلب نیز قابل مشاهده است. فریده ماشینی، در مصاحبه با محقق، اولین چالشی که مطرح میسازد، چالش با مردان اصلاحطلب است. وی میگوید: «یک بخش از چالشهای ما در میان جریان سیاسی اصلاح طلبی است. خب یک چالش همواره این بوده که بحث دموکراسی و حقوق بشر اولویت دارد به بحث زنان. جریانات زیادی در میان اصلاحطلبان بودند که معتقد بودند ما اول باید بیاییم و پشت سر جریان دموکراسیخواهی در ایران قرار بگیریم، و بعد وقتی که دموکراسی در کشور محقق بشود، آنوقت میتوانیم به بحث حقوق گروههای دیگر اجتماعی مانند قومیتها یا زنان هم بپردازیم. خب این یک چالش است، به نظر من دموکراسی و مسئله زن لازم و ملزوم یکدیگر هستند و باید همزمان پیگیری شوند». وی سپس با اشاره به تلاشهایشان برای تغییر نگرش مردان اصلاحطلب، میافزاید: «درست است که تاحدودی بحث زنان برای اصلاحطلبان جا افتاده، اما هنوز در صدر اولویتهای آنها جای نمیگیرد». ماشینی در نهایت بر این نظر است که: «میان زنان اصلاحطلب بحث استقلال بیشتر دارد مورد توجه قرار میگیرد. یعنی اینکه فارغ از دستهبندی های حزبی بتوانیم به مسائل زنان نگاه کنیم. مثلاً می بینیم که مجمع زنان اصلاحطلب بصورت مستقل، خود را مطرح میکند».
زهرا شجاعی نیز نظری مشابه در این خصوص دارد: «یکی از چالش هایی که ما با آن مواجه بودیم و این جدید هم نبود، این بود که مسائل زنان از طرف آقایان سیاسی جدی تلقی نمی شد. متاسفانه، در میان اصلاحطلبها هنوز هستند کسانی که نگاه ابزاری به زنان دارند، یعنی رای توده زنان را می خواهند و نه مشارکت واقعی زنان را». وی سپس در مورد استقلال مجمع زنان اصلاحطلب میگوید: «مجمع، زیر مجموعه جریان اصلاح طلبی نیست، بلکه گروهی است که میخواهد هویت اصیل سیاسی و زنانه خود را مطرح کند. لذا ما هیچ ضرورتی مبنی بر گرفتن اجازه مبنی بر حرکت کردن تحت منویات ملوکانه آقایان نمی بینیم. البته، ما سعی می کنیم ضمن حفظ هویت مستقل خودمان، با مردان اصلاح طلب که نزدیک ترین به ما هستند تعامل کنیم». جالب توجه است که این گروه از زنان اگرچه خود نزدیکیهایی با جریانات سیاسی دارند، اما با این وجود مسئله استقلال و تمرکز بر مسائل زنان برایشان اهمیت دارد.
در میان دیگر جریانات جنبش زنان نیز موضعگیریهای متفاوتی نسبت به نحوه تنظیم رابطه با نیروهای سیاسی وجود دارد. این تفاوتها بویژه با روی کار آمدن دولت اصولگرای احمدی نژاد تشدید شده است. مرضیه مرتاضی، درباره چگونگی تنظیم رابطه با حکومت میگوید: «قدرت سیاسی حاکم، در یک ترس تدافعی مرضی به سر میبرد. در نتیجه با هر نهادی که بخواهد شکل بگیرد مخالفت میکند و نمیگذارد که نهادی شکل بگیرد. اصلاً این خصلت دیکتاتوری است که هر نهادی را که فکر کند، روزی موازی با قدرت میشود، سرکوب میکند. در نتیجه، میخواهد ما را وادار کند به نوعی تعامل با قدرت. که من از این تعامل با قدرت استقبال میکنم. من فکر میکنم یک روزی این تعامل با قدرت باید شکل بگیرد. اساساً اگر ما در تقابل حاکمیت قرار بگیریم، از آنجایی که الان حاکمیت در حالت ترس است و تمام ابزار سرکوب را دارد، ممکن است هزینههای جنبش خیلی بالا برود. این سرکوب فاصله ما با مردم را هم زیاد میکند. چون هزینه این نوع فعالیتها بالا میرود و مردم نمیآیند. ما موقعیت برابر با قدرت نداریم، پس فقط باید سعی کنیم که حفظ شویم».
اما، برخی دیگر از فعالان با اینکه بر تشدید سرکوبها از جانب حاکمیت تاکید دارند، اما به مسائل دیگری توجه دارند. محبوبه عباسقلیزاده معتقد است: «مهمترین چالش ما این است که ما نمیتوانیم در یک فضای طبیعی حرکت بکنیم، یک جور حکومت نظامی بر قرار است. با تجمع و جمع شدن افراد مشکل دارند. الان کنشگری، هزینه های بالایی دارد. در چنین فضایی، آدم هایی نمی آیند که انگیزه های اجتماعی بالایی دارند، آدم هایی می آیند که انگیزه های سیاسی بالایی دارند و این باز کنشگران را در محدوده کوچکی نگه می دارد. تو تازه باید به آنها یاد بدهی که فمینیسم چیست». وی، سپس درباره ارتباط با دیگر گروههای سیاسی میگوید: «ما با احزاب هیچ تعاملی نداریم، در نتیجه با آنها مشکل نداریم. اما با فمینیستهایی مشکل داریم که حزبی هستند. مثلاً برخی از زنان سیاسی فکر می کنند که فمینیست ها، لزبین هستند، یا این که فکر میکنند ما شب ها عرق خوری می کنیم. این ها بحث های اخلاقی را می گویند».
شادی صدر نیز درباره چگونه تنظیم رابطه با گروههای سیاسی میگوید: «حزب مشارکت چون به هر حال، بخش زنان دارد، و ا
یده های فمینیستی در آنها هست، با سازمان هایی چون سازمان مجاهدین انقلاب خیلی متفاوت است. هر وقت احساس کردیم که خوب است که در یک مساله ای درگیر شوند، با آنها وارد بحث شده ایم. مثلاً ما در بحث سنگسار تردید جدی داشتیم که وارد گفتمان درون دینی بشویم، به دلیل همان هویت [سکولاری] که گفته بودم، ولی یک کسی هم باید می گفت که سنگسار در قرآن نیست. از فریده ماشینی خواستیم یک مقاله بنویسد که در [سایت] میدان هم چاپ نشود، بلکه در مجله زنان چاپ شود. یعنی در این مورد [کار کردن با زنان حزب مشارکت] محدودیتی نداریم. هر جایی که احساس کنیم هویت ما مستحیل نمی شود و با همه مرزبندی هایی که داریم، می نشینیم با هم گفتگو می کنیم و ممکن است به نتیجه هم برسیم».