
از دیدگاه اسماعیلیه اموری چون تناسخ مردود و حقایقی چون رستاخیز و حساب و بهشت و دوزخ پذیرفته است، هرچند آنان از کیفر دوزخ و نعیم بهشت تفسیری مجازی به دست میدهند که خود در اندیشه باطنیگرای آنان ریشه دارد. اسماعیلیان همچنین معتقد به جدایی دو مقولۀ اسلام و ایمان و نیز زیادت و کاستی یافتن ایمان هستند.
از نظر آنان مسألۀ نبوت، وحی و خاتمیت پذیرفته است و پیامبر اسلام برترین همۀ پیامبران دانسته میشود. در این باره این نکته شایان گفتن مینماید که از دیدگاه این مکتب، نبوت به انجام وظیفۀ ظاهری آوردن احکام و شرایع محدود است و با پیامبر خاتم به پایان رسیده است. در حالی که پس از نبوت آن چه بدان نیازی همیشگی وجود دارد امامت است که وظیفۀ باطنی ولایت و تأویل را بر عهده میگیرد.
3-2- حکیم ناصرخسرو قبادیانی:
3-2-1 نام، زادگاه، زادروز:
استاد فروزانفر میگوید:
« حکیم ناصربن خسرو بن حارث القبادیانی البلخی المروزی مکنی به ابومعین و ملقب به حجت در ماه ذیالقعده از شهور سنۀ 394 هجری قمری مطابق با تیر یا مرداد ماه سنۀ 382 هجری شمسی در قبادیان از نواحی بلخ متولد شده و بعد از سنۀ 481 در یمگان از اعمال بدخشان وفات یافته است. »
قبادیان، زادگاه ناصرخسرو، قصبۀ کوچکی بود در حوالی مرو، شهر بزرگ ناحیۀ بلخ از نواحی ایالت بزرگ خراسان، در مشرق ایران، که دامنۀ وسعت آن تقریباً تا به رود جیحون میرسید. نیشابور، مرکز ایالت خراسان، و مرو دو توقفگاه مهم در مسیر جادۀ ابریشم بودند، و در زمان ناصرخسرو، جهانشهرهایی بودند که امتزاجی موفقیتآمیز از مردم، با قومیتها و دینهای مختلف، در آنها پدید آمده بود.
وی در آثار منثور فلسفی خود، وقتی ادعای تألیف آنها را میکند، نام کامل خود را یاد میکند؛ در سفرنامه بیشتر با نام ناصر به خویشتن اشارت دارد؛ و در شعر، در درجۀ اول، تخلص خود حجّت را، که عنوان مرتبۀ او در سلسله مراتب دعوت اسماعیلی است، به کار میبرد، اما ناصر و خسرو را هم ذکر میکند. خسرو تنها واژۀ فارسی در نام اوست. بقیۀ اجزای اسم او، صرف نظر از اسم جایها، یا عربی است یا معرب شده است، و یقیناً برای او که مدافع فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است نکتۀ افتخار آمیزی نبوده است.
ناصر خسرو در دیوان اشعار به تاریخ تولد خود این گونه اشاره دارد:
بگذشته ز هجرت پس سیصد نود و چهار بنهاد مرا مادر بر مرکز اغبر
اینکه خود وی و بعدها تذکرهنویسان تاریخ تولد دقیق او را ضبط کردهاند گویای این حقیقت است که وی باید از خانوادۀ محتشم و سرشناسی بوده باشد و اگر غیر از این بود، هرچند که بعدها هم شهرت مییافت از تاریخ تولد او بیاطلاع میماندیم، چنانکه درمورد تاریخ تولد بزرگانی همچون فردوسی، حافظ، سعدی و. . . با کلماتی مانند ظاهراً، احتمالاً و. . . که بیانگر شک و تردید است روبرو هستیم. در این میان برای مولوی نیز همچون ناصرخسرو تاریخ تولد روشنی ثبت کردهاند و آنگونه که میدانیم مولوی هم از خانوادۀ سرشناسی بوده است.
پیشه :
ناصرخسرو به پیروی از سنت خانوادگی وارد دستگاه اداری حکومت شد و به کارهای دیوانی پرداخت. آنگونه که خود او در سفرنامه گفته است، وی از متصرفان اموال و اعمال امیر خراسان، ابوسلیمان چقری بک داوود بن میکائیل بن سلجوق بوده و به عنوان یکی از دبیران این سلطان به کار دیوانی مشغول بوده است :
«من مردی دبیر پیشه بودم و از جملۀ متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و مدتی در آن شغل مباشرت نموده و در میان اقران شهرتی یافته بودم. »
او در اوایل کار، نخست با سلاطین غزنوی آشنایی یافت و سپس در نزد جانشینان آنها، سلجوقیان، به خدمت پرداخت. از این رو، از عمرش که به مسافرت، مطالعه، شعر، شراب، زن و دوستان میگذشت لذت میبرد.
در کتاب تاریخ فرق اسلامی ذکر شده که ناصرخسرو در خانوادهای که از کارگزاران حکومت و دارای گرایشهای اسماعیلی بود تربیت یافته است. از آنجایی که امرای غزنوی و پس از آنان سلجوقیان، سنیان بسیار متعصب و سختگیری بودند و با خلیفۀ عباسی نیز روابط خوب و نزدیکی داشتند و دشمن قسم خوردۀ معتزله و باطنیان به شمار میرفتند، اینکه کارگزاران آن حکومت گرایشات اسماعیلی داشته باشند، غریب مینماید.
آشنایی با علوم و ادیان گوناگون:
ناصرخسرو در مدرسه به خوبی درس خوانده بود، عربی و فارسی را با قواعد عروضی آنها آموخته بود، و فلسفه، علوم دینی، ادبیات، تاریخ، و ریاضی تحصیل کرده بود. بعدها کتابی دربارۀ علم حساب نوشت. در جامع الحکمتین چنین میگوید:
«و ما کتابی اندر علم حساب تصنیف کردهایم که نام این کتاب غرایب الحساب و عجایب الحُساب نهادهایم، و مر آن را سوال و جواب ساختهایم و دویست مسئلۀ حسابی را اندرو جمع کردهایم. » هرچند می دانست که «امروز به زمین خراسان و مشارق حاسبی کامل نیست، چون مرا بر حلّ آن مشکلات دست بود، آن کتاب را تصنیف کردم مر آیندگان خلق را به زمان آینده. »
در کتاب زادالمسافرین برای فهماندن امور علمی و فلسفی از مثالهای ریاضی کمک میگیرد و این نشان میدهد که مطالعات او در ریاضیات سطحی نبوده است.
در سفرنامه نیز از مباحثات خود با عالمان ریاضی سخن میگوید: