گویی به فلان جای یکی سنگ شریف است هرکـس که زیارت کندش گشت مــــحرر
آزر به صنـــم خواند مرا و تو به سنــــگی امروز مــــــرا پس بـه حقیقت تویــی آزر
دانا که بـگفتـــمش من این، دست به بر زد صد رحمت هر روز بر آن دست و بر آن بر
زآفاق و ز انفس دو گوا حاضر کــــردش بر خـــوردنی و شــــربت من مرد هنــرور
. . . چون سنگ بدم هستم امروز چو یاقوت چــــون خاک بدم هستم امروز چو عنبـــر
3-2-6-3 مرحلۀ یافتن راه و آرمانگرایی:
این مرحله از زمانی که ناصرخسرو به صورت رسمی و به عنوان داعی خلیفۀ فاطمی مصر تبلیغات خود را در جزیرۀ خراسان شروع میکند تا پایان عمر وی را در بر میگیرد. در این مرحله از زندگی وی دیگر از دنیاخواهی و لذتجویی مرحلۀ نخست و تردید و دودلی مرحلۀ بعدی اثری نیست. وی در بیان آنچه میگوید جزم و استوار است و در این شیوۀ جزمی که پیش میگیرد، نه تنها آزاداندیش و اهل چون و چرا و جستجو نیست، بلکه متعصب و خودمحور نیز هست. تمام آثار برجای مانده از ناصرخسرو، صرف نظر از سفرنامه که اندیشه و احتمالاً یادداشتهای آن به عهد سفر برمیگردد، در همین مرحله خلق شدهاند. به همین علت یک اندیشۀ واحد در سراسر این آثار وجود دارد با این تفاوت که این اندیشۀ واحد در آثار منثور این نویسنده مانند جامع الحکمتین، زاد المسافرین، وجه دین، خوان اخوان و گشایش و رهایش روشنتر است و در بسیاری از موارد برخی از مسائل بارها تکرار شدهاند، ولی در دیوان اشعار وی اگر آثار منثور او را به کمک نگیریم، در بعضی موارد ابهامات و شاید تضادهایی مشاهده میشود.
3-2-7 منش فردی و جهانبینی ناصر خسرو:
از مطالعه در آثار ناصرخسرو به ویژه دیوان اشعار او چنین برمیآید که نگاه او به دنیا بسیار بدبینانه و بغضآلود است و در کمتر قصیدهای این مسأله را یادآوری نکردهاست. صفات و تعبیراتی که برای دنیا به کار میبرد تهدیدآمیز و تحقیرآلود است. نظر وی نسبت به ناپایداری جهان و بیاعتباری روزگار با عقیدۀ معاصر بزرگ خود حکیم عمر خیام یکیست. هردو از بیوفایی آن سخن میرانند و از آثار و انجام خسروان عبرت میگیرند.
به نظر وی این جهان بادیۀ خوب و زشت است که مردم در آن به امید سراب سرگردان هستند:
چنـد در این بـادیۀ خوب و زشت تشنـــه بتــازی به امید سـراب
سرابی است که بسیاری از تشنگان را کشته است:
زین سـراب تشنهکش پرهیز کــن تشنگان بسیار کشتهست این سراب
خواب آشفته ایست که نباید بدان دل بست:
این جهان خواب است خواب ای پور باب شاد چون باشـی بدین آشفته خواب
عروسی پر مکر است که جز دین از کسی کابین نمیستاند:
دنیــا عـروسوار بیـاراید پیشـت چو یافت از تو به دین کابین
زیبایی آن با همه دلکشی خواب و خیال و بازی است:
این جهان را بجز از خوابی و بازی مشمر گر مقری به خـدا و به رسول و به کتیب
فریبنده است، مکر و دستانهای بسیار دارد و نباید به آن غرّه شد:
بدین دهر فریبنده چرا غرّه شدی خیره ندانستی که بسیار است او را مکر و دستانها

