تاریخی و نیز پیونده این تحولات با جنبشهای اجتماعی و نقش متفکران در این جنبشها ، نظری به تحولات تاریخی در سده های گذشته و اخیر غرب نیز افکنده شده است .
علاوه بر وضعیت که استفاده از روشهای کمی با مشکلات منطقی قابل ملاحظه ای مواجه می شود ، حالت حدی نیز ، وجود دارد که بنابه تعریف استفاده از روشهای کمی در آن منتفی است این حالت هنگامی ایجاد می شود که پژوهشگر می خواهد پدیده منحصر به فردی را تحلیل کند.(بودون، ۹۶:۱۳۷۳(
امروزه روش تحقیق شباهتهای ساختاری بعنوان یک روش اساسی در علوم اجتماعی قلمداد می گردد . اما این روش را در آثار قدیمی تر از آثار (وبر)نیز می توان ملاحظه کرد آثار کلاسیکی چون “انقلاب فرانسه و رژیمهای پیش از آن” که در اینگونه پژوهش هنگام تحلیل پدیده های اجتماعی پیچیده به دفعات از این روش کمک می گیرند که از دو مرحله تشکیل یافته است (همان : ۱۰۴)
روش شناسی ماکس وبر آنچنان جذابیتی دارد که پاستر نیز کوشیده است از آن استفاده نماید اینها همه دلیل بر این واقعیت است که روش شناسی وبر همچنان بر اعتبار خود پابرجاست این اعتبار از آنجا سرچشمه می گیرد که تنها این روش در بررسی پدیده های اجتماعی پیچیده و منحصر به فرد موثر واقع می شود(بدون ،۹۷:۱۳۷۳)
۶-۱ جامعه آماری:
منابع و کتابها ، مقالات و منابع اینترنتی جامعه آماری پژوهش حاضر محسوب می شوند که بطور مبسوط در انتهای پایان نامه فهرست شده است .
به دلیل ماهیت تحقیق که تنها مبانی نظری داشته است و هیچ گونه شاخص کمی را نسنجیده است ابزار اندازه گیری بکار نبرده است .
فصل دوم پیشینه تحقیق
یونان باستان و رنسانس
نزاع میان عقلانیتهای گوناگون در یونان باستان
اگر بپذیریم که ریشههای تاریخی عالم و عقلانیت جدید را باید در تاریخ متافیزیک یونانی جستوجو کرد، آنگاه میتوان گفت نخستین مقاومتها در برابر خود همین عقلانیت متافیزیکی -به منزله بستر اصلی ظهور عقلانیت مدرن- در خود یونان شکل گرفت. سقراط، در مقام بنیانگذار عقلانیت متافیزیکی، کشته شد و این صرفاً یک حادثه ساده سیاسی و اجتماعی نبود. با سقراط شکل خاصی از عقلانیت ظهور پیدا کرد و سنت تاریخی جدیدی آغاز شد که با عقلانیت و نحوه تفکر یونانیان پیشین متفاوت بود و با سنت تاریخی پیش از خود درگیر شد. در واقع با ظهور سقراط، آدمی نسبت دیگری با جهان پیدا میکند که با نسبت پیشینیان کاملاً متفاوت است. به همین دلیل نمایندگان محافظهکار جامعه سنتی و دین سنتی آتنی، احساس خطر کردند. برای نمونه آریستوفانس در نمایشنامه «ابرها» سقراط را به سخره گرفت و نهایتاً نیز آنیتوس و میلیتوس، دو تن از سنتگرایان محافظهکار، با به دادگاه کشاندن سقراط، به جرم به انحراف کشیدن تفکر جوانان، زمینه صدور حکم مرگ سقراط را فراهم کردند. به هر حال، در جامعه یونانی آن روزگار، بخشی از جامعه احساس کردند با عقلانیتی که سقراط از آن سخن میگوید، پایه باورهای سنتی فرو میریزد. پس مقاومت از همانجا آغاز میشود، هرچند این مقاومت بیحاصل بود و عقلانیت متافیزیکی شروع به بسط تاریخی خود کرد..(عبدالکریمی،۱۳۹۱: ۷۹)
در بطن تفکر افلاطون -یکی دیگر از بنیانگذاران سنت تفکر متافیزیکی- نیز یک نوع چالش وجود دارد. ما در درون تفکر افلاطونی شاهد نزاع و چالش عناصر شرقی اندیشه وی با عناصری که خاص تفکر یونانی به معنای متافیزیکی است، هستیم. افلاطون، به لحاظ تاریخی، در پایان سنت تاریخی تفکر اسطورهای، دینی و شهودی یونانیان پیشین و در همان حال در آغاز سنت عقلانیت متافیزیکی یونانی قرار دارد. درست مثل خود ما که امروز در پایان یک سنت و در آغاز ظهور یک سنت دیگر در تاریخ خود قرار داریم. از این رو، در دل اندیشه افلاطون دو امکان مختلف و متعارض را در جوار هم، میبینیم: افلاطون هم معلم ارسطو یعنی معلم واضع منطق و آن عقلگرای بزرگی است که منطق را راهبر تفکر میداند، و هم معلم معنوی فلوطین، آن عارف جانسوختهای که همهچیز را در نسبت با احد یا آن یگانه مطلق درک میکند. ارسطو و فلوطین ظهور و نمایاننده دو امکان مختلف هستند که هر دو در بطن اندیشه افلاطونی وجود داشتند. اگر رأی پارهای از مورخان و صاحبنظران را مبنی بر تأثیرپذیری افلاطون از جهانبینی زرتشتی و حکمت ایرانی بپذیریم، آنگاه حضور و نزاع عناصر شرقی و یونانی در دل اندیشه وی آشکارتر میشود. به تعبیر سادهتر، چالش و نزاع میان عناصر غیرمتافیزیکی با عناصر متافیزیکی (به معنای خاص و یونانی کلمه) در دل اندیشه خود بنیانگذار افلاطون وجود داشته است. بعد از افلاطون استمرار حضور عناصر شرقی در درون سنت متافیزیک یونانی را در میان رواقیون و نوافلاطونیها میبینیم.
از نیمه اول قرن چهارم ق. م، با ظهور فرهنگ رومی- یونانی، فرهنگ هلنی بهتدریج ضعیف شده، تفکر یونانی بهصورت «یونانیمآبی» درمیآید. در این دوره نیز تفکر فلسفی گشتهایی داشته، تفکر متافیزیکی ضعیفتر و تفکر اخلاقی نیرومندتر میشود، اما باز هم در این دوره نزاع و کشاکش و نیز اثرگذاریها و اثرپذیریهایی میان سنت یونانی و سنتهای شرقی غیریونانی دیده میشود.
تطور عقلانیت در دوران مسیحی
با ظهور دین مسیحیت که در سنت خاورمیانهایِ عبری/ سامی صورت میپذیرد و با بسط این دین در حوزه امپراطوری روم، فرهنگ مسیحی در برابر فرهنگ متافیزیکی رومی- هلنی به شدت مقاومت میکند. در قرون اولیه مسیحی همه بهخوبی احساس میکردند که در سنت عبری/ سامی، یعنی در فرهنگ شرقیِ یهودی- مسیحی، عناصری وجود دارد که با فرهنگ متافیزیک یونانی کاملاً متعارض است. در واقع نوع وجودشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و حتی معنای حقیقت و عقلانیت در این دو فرهنگ متفاوت است. فاصله و تعارض این دو دنیا و این دو سنت تاریخی به قدری است که خود را در انجیل بهصورت نزاع بین «رُم» و «اورشلیم»، سمبلی از این دو فرهنگ، آشکار میسازد. «اورشلیم» در واقع سمبل شهر خدا، یا به بیان دیگر سمبل سنت تاریخی عبری/ سامی است و «رُم» سمبل شهر شیطان یا فرهنگ هلنی- رومی. مسیحیان این تفاوت را احساس کردند و نگاه جهانمحور (کاسمولوژیک) یونانی را که درتقابل با نگاه خدامحوری (تئولوژیک) آنها قرار داشت، خطرناک دیدند.
در سنت عبری/ سامی، واقعیت اصیل، الوهیت و امر قدسی بود اما در فرهنگ یونانی این کاسموس، طبیعت یا جهان بود که به منزله واقعیت اصلی تلقی میشد. در سنت دینی عبری، وحی و عقل شهودی بود که در معرفت و نظام اپیستمه آنها نقش اساسی ایفا میکرد در حالی که در سنت یونانی- رومی و نظام معرفتیشان این عقل محاسبهگر بود که نقش محوری داشت. البته همانگونه که گفته شد، در اندیشه افلاطون -و سپس رواقیان و نوافلاطونیان- هنوز ردپایی از عقل شهودی وجود داشت. حتی در اندیشه ارسطو نیز عقل شهودی به تمامی کنار گذاشته نشده بود. ارسطو میان عقل علمی و عقل عملی تمایز میگذاشت. برای وی عقل علمی یا حکمت، تا حدودی از وصف شهودی برخوردار بود و عقل عملی، به منزله عقل محاسبهگر و معطوف به هدف محسوب میشد. (همان)
به هر حال دنیای مسیحی ابتدا در برابر فرهنگ یونانی کاملاً مقاومت میکند و مسیحیان اعلام میدارند که فلسفه یونانی چیزی جز کفر و حماقت نیست. اما بهتدریج آنان احساس میکنند که نمیتوان به این سهولت فرهنگ و تفکر یونانی را نادیده گرفت و آنها خود نیز برای توجیه و دفاع از مسیحیت نیازمند تفکر مفهومی و استدلالی متافیزیک یونانی هستند. نسلهای بعدی مسیحیان، در قرون دوم و سوم میلادی، برخلاف مسیحیان قرن اول که فلسفه را «کفر و حماقت» خوانده بودند، حال اعلام میدارند که آنچه افلاطون گفته است، همان چیزی است که کتب مقدس گفتهاند و افلاطون برای یونانیان از همان نقشی برخوردار بوده است که موسی برای عبرانیان. بنابراین مسیحیان در مواجهه با سنت متافیزیک یونانی، ابتدا با افلاطون احساس همدلی و همسویی کردند. دلیل آن نیز روشن است: به دلیل حضور عناصر شرقی، شهودی و اشراقی نیرومندتر در تفکر افلاطون، در قیاس با ارسطو.
این که تفکر مشایی ارسطو بتواند در عالم مسیحی جا باز کرده، به بار نشیند، چیزی نزدیک دوازده قرن، یعنی تا قرن سیزدهم میلادی، طول کشید؛ نهالی که بذرهای آن را بوئسیوس با ترجمه برخی از آثار ارسطو در قرم ششم میلادی در عالم مسیحیت پاشیده بود، اما تا قرن سیزدهم میلادی به ثمر ننشسته بود. تفکر مشایی ارسطو در حکم اسب تروایی بود که با ورود به قلعه تفکر مسیحی، حوزه اندیشه و فرهنگ مسیحی را توسط عقلانیت متافیزیکی فتح کرد و روند یونانیزدگی و متافیزیکی شدن تفکر و حکمت مسیحی و به تعبیر دیگر، روند رشد سکولاریسم متافیزیکی در عالم مسیحیت را شدت و سرعت و حدّت بیشتری بخشید.
رنسانس
• رنسانس۲ یا دوره نوزایی؛ جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی و اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. عصر نوزایش، دوران گذار بین سدههای میانه و دوران جدید است. نخستین بار، واژه لفظ رنسانس را فرانسویها در قرن ۱۶ میلادی، به کاربردند. آغاز دوره نوزایش را در سده چهاردهم در شمال ایتالیا میدانند. این جنبش در سده پانزدهم میلادی، شمال اروپا را نیز فراگرفت. رنسانس، یک تحول ۳۰۰ سالهاست که از فلورانس آغاز شد و به عصر روشنگری در اروپا انجامید.( کوریک ، ۱۳۸۴: ۵۶ )
• رنسانس در سالهای ۱۳۰۰ از ایتالیا آغاز شد و در طول سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. به ندرت در دورهای چنین کوتاه از نظر تاریخی، رخدادهای گوناگونی به وقوع میپیوندد. حال آنکه این قرنها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیتهای بزرگ است. جهان امروزی نتیجه همین فعالیتهاست، زیرا رنسانس پایههای اقتصادی، سیاسی، هنری و علمی تمدنهای کنونی غرب را بنا نهاد
دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای سده پانزدهم و شانزدهم بهوجود آوردند. این احیای فرهنگی به «رُنِسانس» (یعنی نوزایش) مشهور شدهاست. دانشمندان، سرایندگان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان با دیدگانی تازهتر به جهان مینگریستند. نقاشها به مطالعه کالبد انسان پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه واقعگرایانهای نقاشی میکردند. فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت.
هنگامی که یک تمدن به وجود می آید، همراه آن فناوری های جدید و انواع جدیدی از موزیک، هنر و ادبیات به وجود می آید. اما بعد از گذشت سال ها، دهه ها یا حتی قرن ها، همان طور که این تمدن رو به انحطاط می رود، بسیاری از این فناوری ها و هنرها فراموش می شوند. در طول قرون وسطی نیز بخش زیادی از پیشرفت هایی که در اروپ
برای جستجو در بین هزاران پایان نامه
در موضوعات مختلف و دانلود متن کامل آنها
با فرمت ورد به سایت zusa.ir مراجعه نمایید