
پروفسور استرن در سخنرانی که در اردیبهشت 1340 در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ایراد کرد ظهور جنبش اسماعیلیه را اینچنین شرح میدهد:
«به نظر من میتوان با اطمینان تاریخ آغاز نهضت اسماعیلیه را اواسط قرن سوم هجری دانست، با توجه به اینکه نامی از این جنبش قبل از این تاریخ دیده نشده است، در سال 260 هجری ناگهان داعیان در بلاد مختلف اسلامی پدید آمده و آراء انقلابی خود را ترویج و تبلیغ کردند. در سال 261 هجری در جنوب عراق، مرکزی برای اسماعیلیه تأسیس یافت که رؤسای محلی آن حمدان قرمط و عبدان بودند. پس از اندک مدتی، اسماعیلیه در بحرین تحت صدارت ابوسعید الجنابی و در یمن به ریاست منصور الیمن و علیبن فضل مستقر شدند. داعی مشهور ابوعبدالله الشیعی که فاطمیان خلافت خود را مدیون او هستند، در سال 280 هجری از یمن به آفریقای شمالی (مصر) آمد. »
اسماعیلیه پس از امامان هفتگانه، به امامان مستور معتقدند که مردم را مخفیانه به حق دعوت میکنند. پس از امامان مستور نوبت به امامان ظاهر میرسد. این امامان به طور علنی قیام کردند و حکومت را به دست گرفتند. نخستین امام ظاهر المهدی بالله است که حکومت فاطمیان را تأسیس کرد.
حکومت فاطمیان در سال 297 هجری آغاز و در سال 567 هجری توسط ایوبیان برچیده شد. آنان در این مدت بر آفریقا و برخی مناطق دیگر حکومت نمودند. خلفای فاطمی از آغاز تا پایان چهارده نفر بودند که عبارتند از:
عبیدالله المهدی بالله (322-297 هجری)
ابوالقاسم محمد القائم بامرالله (334-322 هجری)
ابوطاهر اسماعیل المنصور بالله (341-334 هجری)
ابوتمیم معد المعز بالله (365-341 هجری)
ابو منصور نزار العزیز بالله (386-365 هجری)
ابوعلی منصور الحاکم بالله (411-386 هجری)
ابومعد علی الظاهر باحکام الله (427-411 هجری)
ابوتمیم معد المستنصر بالله (487-427 هجری)
المستعلی بالله (495-487 هجری)
الآمر باحکام الله (524-495 هجری)
عبدالمجید الحافظ (544-524 هجری)
الظافر بالله (549-544 هجری)
الفائز بنصرالله (555-549 هجری)
العاضد لدین الله (567-555 هجری)
هشتمین خلیفۀ فاطمی کسی است که ناصرخسرو در روزگار وی از قاهره دیدن کرده و بسیار از وی سخن میگوید. بعد از مرگ این خلیفه و در سال 487 هجری، فاطمیان بر سر جانشین او اختلاف کردند. او دو پسر به نامهای نزار و مستعلی داشت که هر دو داعیۀ خلافت داشتند. مستعلی به یاری افضل بن بدر الجمالی، فرماندۀ سپاه فاطمی، به خلافت رسید و نزار در طی جنگی با سپاه او کشته شد. لکن دعوت مدافعان نزار در ایران توسط حسن صباح دنبال شد و شاخۀ فاطمیان نزاری در ایران سنت اسماعیلیان را ادامه داد. ناصرخسرو یکی از افراد سرشناس این شاخه از اسماعیلیان میباشد.
3-1-4 حشاشین:
کشتن مخالفان و دشمنان به رویهای عادی و طبیعی در این فرقه بدل شده بود و تا امروز جزء پررنگی از پژوهشهای تاریخی با موضوع اسماعیلیان را تاریخ ترور و قتل و جنایات این گروه شامل میشود.
اسماعیلیان برای رواج اندیشه و استقرار حکومت خود، به هر کاری دست میزدند. آنان در پی آن نبودند که به ملایمت مردم را به کیش خود بخوانند، آنان یا بیعت و تسلیم محض میخواستند یا دشمنی محض. از نقطه نظر اسماعیلیان روش آدمکشی نه تنها روشی قهرمانانه بلکه کاملاً عادلانه و انسانی بود.
از مواردی که روشن است چرا اسماعیلیان به کشتن کسی دست یازیدهاند، معمولاً موارد تدافعی و تلافی است. عموماً اسماعیلیان دو دسته را برای به قتل رساندن برمیگزیدند. نخست امرای لشگر را: اسماعیلیان اغلب امرا و یا وزرایی را که به قلاع آنها لشگر کشیده بودند میکشتند. گاهی هم پادشاهانی را که علیه آنها دست به اقداماتی زده بودند به قتل میآوردند. دومین دستهای که اسماعیلیان به قتل میرساندند کسانی بودند که در شهرها و محلات با تعلیمات یا امتیازات آنها مخالفت یا علیه آنان تبلیغ میکردند: و اینان فقیهان، قضات و مفتیان بودند. چه بسیار میشنویم که اسماعیلیان قاضی یا مفتی فلان شهر را کشتند.
گمان ما بر آنست که اسماعیلیان افراد گروه سومی را هم به قتل میرساندند که معمولاً از آنها ذکری نشده است و آنها اشخاص معمولی بودند که چیزکی از اصول پنهانی دین اسماعیلی میدانستند و اینک قصد داشتند سخن چینی کنند، یا فقط بیپروا لب بگشایند. ظاهراً علت قتل آن مؤذن ساوی (ساوجی) که ابن اثیر وی را نخستین قربانی فرقۀ اسماعیلیه میشمرد همین بوده است.
پژوهشگران همچنین از قتلهای مختلف برای پول و قتل دشمنان دوستان نیز یادکردهاند.