
نفس به نخل شکسته و دست بریده تشبیه شده که ثمری ندارد (تشبیه مضمر)
معنی بیت: از نفس خود امان مطلب. زیرا که نفس تو مانند نخل شکستهای است که رطب و خرمای تازه نمیدهد و چون دست بریدهای است که نمی تواند عطا و بخشش کند.
20)هستی خلیفه نسب بغداد قدس طلب سایس سرای جهان چه در خورست ترا
خلیفه نسب: کنایه از انسان که از نسل آدم ابوالبشر است که خلیفه الله نامیده میشود. چنانکه خدای تعالی در آیه 30 بقره فرموده:« واذ قال ربک للملائکه انّی جاعل فیالارض خلیفه».
ترجمه: و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من (برآنم) که جانشینی در زمین قرار دهم.
بغداد: (بغ+ داد)، بغ داده، خدا داده، در زمان منصور، دومین خلیفه عباسی در کنار دجله ساخته شده، پایتخت کشور عراق، بغداد یک کلمه فارسی است (فرهنگ لغات و تعبیرات)
قدس: پاک بودن، پاکی، تنزیه
بغداد قدس: بغداد را که روزگاری محلّ خلافت بوده و از آبادی و زیبایی و نعمت بهره کافی داشته است، شاعر با در نظر گرفتن مناسبت و ملایمت آن با لفظ خلیفه، در معنی شهر و جایگاه مقدس که کنایه از عالم قدس و اعلی علیین باشد آورده است (تعلیقات دیوان مجیر).
بغدا طلب (اضافهمجازی) بغداد خواست و آرزو و طلب کردن.
از کجا برداشته ز اول ز بغداد طلب در کجا در وادی تجرید امکان دیدهاند
(دیوان خاقانی، ص 89)
«بغداد طلب استعاره است و در این شرح آمده که از بغداد طلب قدم برداشته و روان شدند… و ذکر بغداد از آن کرده است که حجاج در بغداد جمع شوند و از آنجا روان شوند و در وادی رسند و از آنجا در مکه مبارکه روند و حج کنند (فرهنگ لغات و تعبیرات).
ولی ظاهراً در اینجا طلب فعل است و نباید با اضافهی به قدس و طلب خوانده شود.
سایس سرای جهان: کنایه از این جهان است، که محل ریاضت میباشد(تعلیقات دیوان مجیر).
مصرع دوم استفهام انکاری است (چه در خور است ترا، یعنی شایسته تو نیست).
این بیت مقایسه شود با بیت معروف مولوی.
چنین قفس نه سزای چون من خوش الحانیست روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
معنی بیت: ای انسان تو خلیفه زاده هستی بنابراین طالب عالم قدسی و اعلی علیین باش، و در فکر این باش که این جهان را که محل ریاضت است و شایستهی اقامت چون تویی نیست ترک کنی.
21)زین پنج حس چه شوی ایمن که با همه شش؟ بدباز هم برد از خصل حریف دغا
پنج حس: حواس پنجگانه، سمع و بصر و شم و ذوق و لمس( لغتنامه به نقل از، فرهنگ لغات و تعبیرات)
شش: شش خانهی نرد و کنایه از سرگردانی و حیرانی و گرفتاری (فرهنگنامه شعری)
بدباز: کسی که در قمار سخت بازد.
خصل: به فتح اول به معنی ندب است که داو بر هفت باشد. در بازی نرد و شرط و پیمان در تیراندازی و گروبندی قمار نیز هست (برهان).