
«التفسیر شرح ما جاء مجملا من القصص فی الکتاب الکریم و تعریف ماتدل علیه الفاظه الغریبه و تبیین الامور التی انزلت بسببها »
2-1-7 بررسی تفاوت تأویل و تفسیر:
بررسی مسئلۀ زبانشناختی و تبارفهمی هرمنوتیک بدون تبیین جامع «تأویل و تفسیر و تفاوت اساسی» این دو میسر نیست.
دکتر سجادی در فرهنگ معارف اسلامی ضمن تکرار تعاریف ذکر شده برای تأویل، آن را نزد اصولیان مرادف با تفسیر میداند با این فرق که تفسیر توجیه و توضیح مفردات جمله است و تأویل بیان مفاد کلام است بر خلاف ظاهر.
در عربی لفظ تأویل یعنی بازگرداندن چیزی به اصل آن، به اول آن. از نظر لغوی وقتی متنی یا گفتهای را تأویل میکنیم یعنی آن را به معنای اصیل خودش بازمیگردانیم… در نتیجه، واژۀ تأویل را به معنای کوشش در کشف معناهای پنهان متن (نوشتاری و گفتاری)، یا کنش، یا رویداد، و نیز کوشش در جهت ساختن معناهای تازه برای آنها به کار میبریم.
تفسیر در قیاس با تأویل کاری به نسبت سادهتر و قاعدهمندتر است. کشف قاعدههای زبانی، دستوری، نحوی، و بیانی عبارتها، و از اینجا راهنمایی برای فهم متنهاست. تفسیر کشف رمزگان یا کدها، یعنی اموری قراردادی است، در حالی که تأویل خوانش متن است که با فهم معناها، یا ساختن معناها، سرانجام مییابد. راهنمای تأویل تفسیر است، یعنی ما از محدودۀ تعریفهای قراردادی، و امور متعین آغاز میکنیم و از آن پیشتر میرویم. تأویل همان فهم تأویلگر از متن است، و در نتیجه منش توضیحی و توصیفی آن نسبی است.
اما بسیاری بین تأویل و تفسیر فرق قائل شده و هریک تعبیرات و مفاهیم گوناگونی را در تفاوت آن دو به کار بردند. راغب اصفهانی در المفردات میگوید:
«تفسیر اعم از تأویل است. تفسیر بیشتر در مورد الفاظ به کار میرود و تأویل دربارۀ معانی… تأویل بیشتر در مورد کتب الهی به کار میرود و تفسیر هم دربارۀ کتب الهی و هم غیر آن.»
در دانشنامۀ جهان اسلام نیز همین نکته ذکر شده است :
«همچنین در تفاوت تفسیر و تاویل گفتهاند که تاویل اغلب در باب کتب الهی و تفسیر هم در باب آنها هم در باب غیر آنها استعمال میشود ؛ البته درمورد کتب غیر الهی معمولاً لفظ شرح را به کار میبرند، مانند شرح نهج البلاغه، شرح اشارات، شرح مثنوی و شرح گلشن راز.»
تهانوی در کشاف مینویسد که اما نزد علمای اصول، تأویل مرادف تفسیر است با این فرق که تأویل ظن به مراد است و تفسیر قطع به آن است. چنانکه مثلاً هرگاه لفظ مجملی را به دلیل ظنی چون خبر واحد بیان کنند آن را مؤوّل خوانند و هرگاه آن را به دلیل قطعی چون متواتر بیان کنند مفسر گویند.
از تمایز ظاهر و باطن به تمایز تفسیر و تأویل میرسیم. تفسیر، بیان معناهای ظاهری قرآن مجید است، چنانکه متن در ظاهر ادبی خود مینماید. تفسیر، بدین سان، شناخت واژگان، قاعدههای دستوری، قاعدههای ادبی و زبانشناسیک، اشارات تاریخی، حقوقی و غیره است. هدف از تفسیر درک دقیقتر خواننده از متن است.
واژۀ تفسیر در قرآن مجید تنها یک بار آمده است:
« وَلَا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا.»
«هیچ مثلی برای تو نیاورند، مگر آنکه پاسخش را به راستی و در نیکوترین بیان [تفسیر] بیاوریم.»
آشکارا معنای تفسیر در این آیه، بیان، توضیح و شرح است.
تفسیر اهمیت زیادی در ادراک معناهای متن دارد. حتی نقطه گذاری یا آنچه به تفاوت در وقف مشهور است، نیز سازندۀ تفاوتهای ژرف معنایی میشود.
گاه واژۀ تفسیر معنایی چندان گسترده مییابد که شامل تأویل هم میشود. بسیاری از نخستین شارحان تأویل و تفسیر را به یک معنا میآورند. به گفتۀ مشهور ابوعبیده «التفسیرُ و التأویل بِمَعنی واحد» واژۀ تأویل، هم در عنوان تفاسیر مشهور اهل سنت آمده است ( به عنوان مثال در انوار التنزیل و اسرار التأویل مشهور به تفسیر بیضاوی)، و هم در عنوان تفسیرهای مشهور اهل تشیع آمده است (مثلاً در حقایق التنزیل و دقایق التأویل سیدرضی). آشکارا، این تفسیرها، به شناخت اموری پرداختهاند که با ظاهر لفظ همخوان نیست و از این رهگذر نه تفسیر بل تأویل به حساب میآیند. گونۀ دیگری از خواندن قرآن مجید تنزیل است که به منش زمانمند آیهها مربوط میشود، یعنی مناسبت تاریخی و گاه ترتیب زمانی متن قرآن مجید را شرح میدهد و شأن نزول آیهها خوانده میشود. از دیدگاه بسیاری از شارحان آیههای قرآن مجید دو دستهاند: «متشابه» و «محکم». نخستین، آن آیههایند که بیش از یک معنا دارند، و به این اعتبار تأویل پذیرند. دوم آن آیاتند که تنها یک معنای درست همخوان با معناهای واژگان دارند و از این رو تأویل پذیر نیستند.
تمایز میان تأویل و تنزیل، نکتۀ مهمی در الهیات اسماعیلیه بود. در گفتار نهم از کتاب وجه دین، «اندر صفت قرآن و اثبات و تأویل وی» ناصرخسرو نوشت:
«ناطق خداوند دو مرتبه است، یکی تأویل، دیگر تألیف، و اساس خداوند یک مرتبه است که آن تأویل است… پس لفظ را تنزیل گفتند و معنی را تأویل گفتند.»
چنین پیداست که به نظر ناصرخسرو تنزیل و تفسیر به یک معناست و تأویل از آن معنا جداست. هانری کربن، تفسیر را پلۀ نخست دانایی، تأویل را پلۀ دوم میدانست، و تفهیم را به معنای دقیق و شگردشناسیک واژه هرمنوتیک میشناخت، «علمی که کنش فهم را به یاری الهام به پیش میبرد». اما علم تأویل راهگشای پلههای بالاتر شناخت است که تنها به یاری مکاشفه، اشراق و الهام دانستنی اس
ت.
برخی از پژوهشگران این حوزه برای بیان ترادف دو واژه به خطبۀ 150 نهج البلاغه نیز استناد میجویند. حضرت در این خطبه میفرماید:
« تُجلی بالتَّنزیلِ أبصارُهُم و یُرمی بِالتفَّسیرِ فیِ مَسامِعِهِم.»
در مناسبت و مشابهت تفسیر و تأویل دو برداشت شکل گرفته است: نخست برداشت ترادف و هممعنایی و دوم برداشت تباین و تفاوت معنایی است. دیدگاه اول مربوط به متقدمین و دیدگاه دوم مربوط به متأخرین است اما این تقسیمبندی به حصر عقلی و تام نیست.
تأویل در اصطلاح، نقل و صرف کلام از معنای ظاهر آن به معنایی محتمل است، مشروط بر این که با دلیل صورت گیرد و موافق با کتاب و سنت باشد. مثلاً دربارۀ آیۀ « یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ» گفته شده است که خارج کردن پرنده از تخم، تفسیر و پیدا آوردن مؤمن از کافر یا عالم از جاهل، تأویل این آیه است. بنابراین، تاویل، ظن به مراد متکلم و تفسیر قطع به آن است. زیرا تفسیر بیان معنای لفظی است که احتمال وجه و معنایی دیگر برای آن وجود ندارد. اما در باب تاویل چنین نیست. از اینجاست که تاویل را با متشابه، در مقابل محکم که بی نیاز از تاویل است مربوط دانسته و ام الکتاب بودن محکمات را به معنای بازگشت متشابهات بدان تفسیر کردهاند .