
۲-۱-۶-۵-مصاحبه[۷۲]
عبارت است از تبادل کلامی رو در رو که در آن مصاحبه کننده میکوشد تا اطلاعات یا اظهار عقیده یا باوری را از فرد دیگر (مصاحبه شونده) به دست آورد (کریمی، ۱۳۸۲). در واقع نوع خاصی از مشاهده است که نه تنها بر پاسخ فرد به سؤالات تمرکز میکند، بلکه در خلال مصاحبه، گستره وسیعی از رفتارها، احساسها و افکار مصاحبه شونده مورد بررسی قرار میگیرند که عبارتند از: ظاهر کلی، رفتار، نگرش، حالتهای چهره، وضعیت و حالت بدن، شیوه سخن گفتن، اشتغالهای ذهنی، میزان بینش نسبت به خود و آگاهی از واقعیت. از طریق مصاحبه، اطلاعات قابل ملاحظهای را میتوان در ابعاد شخصیت به دست آورد. با وجود این تفسیر نتایج آن بسیار ذهنی است و امکان دارد که تحت تأثیر جهتگیری نظری و شخصیت مصاحبه کننده قرار گیرد (شولتز؛ ترجمه کریمی و دیگران، ۱۳۷۷ ).
۲-۱-۶-۶-روشهای فرافکن[۷۳]
اصطلاح فن فرافکن را اولین بار، در سال ۱۹۳۹، لورنس فرانک، روان شناس آمریکایی، برای تبیین گروهی از آزمونهای شخصیت، که تعدادی از آنها از مدتها پیش مورد استفاده قرار میگرفت، به کار برد. طرفداران این روش معتقدند که فنون فرافکن میتوانند لایه های عمیقتر و ناخودآگاه شخصیت را مورد کاوش قرار دهند. یک روش فرافکن عبارت است از ابزاری برای ارزیابی شخصیت که نسبتاً بی ساخت بوده و شامل لکه های جوهر، تصاویر مبهم، جملات ناتمام، یا دیگر محرکهای دارای ابهام است. بستگی به نوع روش به کار رفته، کار آزمودنیها میتواند شامل تداعی کردن، کامل کردن، مرتب کردن دوباره، یا ساختن چیزی باشد (کریمی،۱۳۸۲). روشهای فرافکن بر این فرض استوارند که مردم به هنگام مواجهه با محرکهای مهمی که به چند صورت قابل تفسیر است، به تفسیرهای گوناگونی از آنها که برخاسته از نیازها و ترسها و ارزشهایشان است، دست میزنند در ذیل به چند نمونه از انواع آزمونهای فرافکن اشاره میکنیم.
۲-۱-۶-۷- آزمون رورشاخ[۷۴] :
میتوان گفت که مشهورترین و رایجترین نوع آزمونهای فرافکن آزمون رورشاخ است. این آزمون را اولین بار هرمان[۷۵] رورشاخ، روان پزشک سوئیسی، طرح کرد و پس از مرگ او همکارانش تکمیل کردند. آزمون رورشاخ از ده تصویر تشکیل میشود که پنج تصویر آن سیاه و سفید و پنج تصویر دیگر رنگی است. برای تهیه هر تصویر مقداری جوهر در وسط صفحه کاغذ ریخته بعد کاغذ را از وسط تا کردهاند. بنابراین، تصاویری به دست آمده است که تا اندازه ای تقارن دارند. هر تصویر روی یک کارت چاپ شده است. کارتها را یک به یک و به ترتیب معین به آزمودنی میدهند و از او میپرسند: «در اینجا چه میبینی؟ » یا «این چیست؟ » آزمودنی میتواند کارت را به هر طرف که خواست بچرخاند و هر طور که خواست نگاه کند. پاسخها، واکنشها، زمان صرف شده برای هر کارت، زمان صرف شده باری کل آزمون، طرز نگهداری کارتها در دست و … به دقت یادداشت میشود. پاسخهای آزمودنی، بر حسب این که چند شی ببیند، به کل تصویر یا به اجزای آن توجه کند، رنگ، شکل، حرکت، انسان، حیوان و گیاه ببیند، تفسیر میشود.
در اجرای این آزمون، آزمودنی را باید وادار کرد تا بدون قید و شرط و هر چه بیشتر حرف بزند. او باید متقاعد شود که هر چه بگوید خوب است و آزادی کامل در گفتن محتوای ذهنی خود دارد. واقعیت این است که تصاویر رورشاخ چیز مشخصی نشان نمیدهند بلکه آزمودنی را در یک موقعیت مبهم قرار میدهند، بنابراین آزمودنی هر چه بگوید برداشت خودش خواهد بود. این آزمون بیشتر در زمینه های روان پزشکی و تشخیص بیماریهای روانی به کار میرود (گنجی،۱۳۸۶).
۲-۱-۶-۸- آزمون اندریافت موضوع (تی. ا. تی)[۷۶]
این آزمون، که در سال ۱۹۳۵ در اثر تلاشهای مورگان و موری تهیه شده است، مثل آزمون رورشاخ در زمینه روان پزشکی و تشخیص بیماریهای روانی مورد استفاده قرار میگیرد. مواد آن از ۳۰ تصویر تشکیل میشود که ده تصویر برای زنها، ده تصویر برای مردها و ده تصویر بقیه به طور اشتراک به مردها و زنها اختصاص دارد. طرز اجرای آن به این صورت است که هر تصویر را به آزمودنی نشان میدهند و از او میپرسند : «چه داستانی منجر به این صحنه شده است؟ » آزمودنی باید وضع فعلی را بیان کند و بگوید که افراد موجود در تصویر چه احساسات و افکاری دارند و سرانجام داستان چه خواهد ش (گنجی، ۱۳۸۶)..مفهوم اندریافت به معنای درک چیزی در زمینه تجربه های گذشته است. به عبارت دیگر، اندریافت یعنی اینکه آزمودنی، در یک موقعیت معین، معنای بیشتر از آنچه خود آن موقعیت نشان میدهد درک کند. چون تجربه های گذشته افراد متفاوت است، هر کس به فراخور تجربه های خود موقعیت را تفسیر می کندو در نتیجه محتوای ذهنی خود را آشکار میسازد. مثلاً، یکی زا کارتهای این آزمون زنی را در حال گریه نشان میدهد. وقتی آن را به افراد مختلف نشان میدهند پاسخهای مختلف میشنوند. یکی میگوید : دختری است که پول ندارد، دیگر میگوید : زنی است که شوهرش به سربازی رفته است، سومی میگوید : بیچاره خانه ندارد و … در واقع، هر آزمودنی خود را به جای شخصیت موجود در تصویر میگذارد، امیال، آرزوها و ناکامیهای خود را به او نسبت میدهد. به سخن دیگر، فرد آنچه را که در درون خودمی گذرد بیرون میریزد و روان شناس بر اساس این گفتهها به شخصیت و دشواریهای او پی میبرد (گنجی،۱۳۸۶).
۲-۱-۶-۹- آزمون تداعی کلمات یونگ[۷۷] :
آزمون تداعی کلمات از قدیمترین روشهای فرافکن است. اساس آن بدین صورت است که ابتدا کلمه ای را که اصطلاحاً کلید مینامند، برای آزمودنی میخوانند، بعد از او میخواهند تا بلافاصله اولین کلمه ای را که کلمه کلید در ذهن او ایجاد میکند بر زبان آورد. تفسیر گفته های آزمودنی بر این اساس است که اگر کلمه موجب تداعی کلمه ای بشود که برای آزمودنی بار عاطفی دارد، آزمودنی به طور ناآگاه سعی خواهد کرد آن را با کلمه دیگری که از نظر عاطفی خنثی است جایگزین کند. به نظر یونگ، روان شناس سویسی، تغییر پاسخ از طرف آزمودنی نشانه یک عقده روانی است. روان شناس، با در نظر گرفتن طول زمان پاسخگویی، میتوان کلماتی را که بار عاطفی دارند تشخیص دهد (گنجی،۱۳۸۶).
۲-۱-۶-۱۰- روشهای بالینی[۷۸]
روشهای روان سنجی و روشهای عینی ارزشیابی شخصیت در کنار روشهای بالینی مورد استفاده قرار میگیرند و در واقع آن را تکمیل میکنند. روشهای بالینی شامل مصاحبه، یعنی مکالمه چهره به چهره با آزمودنی، روشهای روان کاوی و روشهای دارو درمانی است. روش بالینی، برخلاف آنچه ممکن است کلمه بالینی در ذهن مجسم کند، تنها مطالعه آزمودنی در بستر بیماری یا مطالعه بیماران روانی نیست. روش بالینی در واقع شیوه ای خاص برای درک رفتارهای انسانی است. هدف روش بالینی این است که فرد را به شیوه ای خاص مورد مشاهده قرار میدهد، انگیزهها، علایق، آرزوها، ناکامیها و سایر جنبه های شخصیتی او را در نظر بگیرد تا معنای رفتارهای او را بداند و به علل آنها پی ببرد. روان شناس بالینی میتواند، با کمک اطرافیان، آزمونها و مصاحبههایی که به عمل می آورد و با بهره گیری از سایر منابع اطلاعاتی، درباره کل شخصیت آزمودنی اظهار نظر کند، روشهای بالینی را میتوان با کمک مطالعه تاریخچه زندگی و دفترچه خاطرات مراجعه کنندگان تکمیل کرد (گنجی،۱۳۸۶).
۲-۱-۷- اختلالات شخصیتی[۷۹]
اختلال شخصیت عبارت است از: «یک الگوی با دوام و پایدار از رفتار و تجربه درونی که به طور قابل ملاحظه ای با انتظاراتی که از شرایط فرهنگی فرد وجود دارد متفاوت باشد، فراگیر و غیرقابل انعطاف باشد، شروعش به دوران نوجوانی یا اوایل بلوغ برگردد، در طول زمان پایدار باشد و به ناراحتی یا آسیبدیدگی روحی منجر گردد.»به دلیل آن که این اختلالات، مزمن و فراگیر هستند. میتوانند به اختلال جدّی در کار کرد و زندگی روزمره بیانجامند. که در ذیل به برخی از انواع آن اشاره میشود.
– اختلالات شخصیت نمایشی[۸۰] : الگوی نافذ هیجانزدگی و توجه طلبی، که در اوایل بزرگسالی شروع شده و در زمینه های گوناگون وجود دارد و با پنج تا یا بیشتر از علایم زیر تظاهر میکند : در موقعیتهایی که کانون توجه نیست احساس ناراحتی میکند. تعامل او با دیگران معمولاً با رفتار اغواگرانه و برانگیزنده جنس مشخص است. هیجانات را به طور سطحی و با تغییرات سریع ابراز میکند. مستمراً از ظاهر فیزیکی خود برای جلب توجه استفاده میکند. سبک گفتار او برداشت گرایانه و فاقد جزئیات است. بیان و هیجاناتش مبالغه آمیز، نمایشی و توأم با خود نمایی است. تلقین پذیر است، یعنی به آسانی تحت نفوذ دیگران و موقعیتها قرار میگیرد. روابط را صمیمانه تر از آنچه واقعاً هست، تلقی میکند (پور افکاری، ۱۳۸۸).
– اختلالات شخصیت خودشیفته[۸۱] : الگوی نافذ خود بزرگ بینی (در خیال یا رفتار)، نیاز برای تمجید، و فقدان هم حسی که اوایل بزرگسالی شروع میشود، در زمینه های گوناگون وجود دارد و با پنج تا یا بیشتر، از خصوصیات زیر تظاهر میکند :احساس خود بزرگ بینانه مبنی بر مهم بودن خود دارد (مثلاً در دستاوردها و استعدادهای خود، مبالغه میکند، انتظار دارد بدون موفقیتهای متناسب، فرد برتر شناخته شود).اشتغال ذهنی با تخیلات موفقیت، قدرت، استعداد، درخشندگی، زیبایی و عشق ایده آل. معتقد است که فردی استثنایی و خاص است و فقط افراد (یا نهادهای) استثنایی و خاص میتوانند او را بفهمند و باید با او نشست و برخاست داشته باشند. نیازمند تمجید افراطی است. احساس صاحب استحقاق بودن یا شایستگی دارد. یعنی انتظارات غیر منطقی برای مدارای خاص و مطلوب یا موافقت حتمی با توقعات خود دارد. در روابط بین فردی استثمارگر است، یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهره کشی میکند. فاقد هم حسی است، نسبت به شناخت و همانند سازی با احساسات دیگران تمایلی ندارد. غالباً نسبت به دیگران غبطه میخورد یا معتقد است که دیگران حسودی او را میکنند. نگرش یا رفتارهای خودخواهانه و پر نخوت نشان میدهد (www.migna.ir).
– اختلالات شخصیت دوری گزین[۸۲] :الگوی نافذ مهار شدگی اجتماعی، احساس بی کفایتی، و حساسیت مفرط نسبت به ارزیابی منفی، که در اوایل بزرگسالی شروع میشود، در زمینه های گوناگون وجود دارد و با چهار تا یا بیشتر از خصوصیات زیر مشخص است : از فعالیتهای شغلی مستلزم تماسهای بین فردی قابل ملاحظه، به دلیل ترس از انتقاد، عدم پذیرش یا ترد شدن، اجتناب میکند. بدون اطمینان از اینکه مورد محبت قرار خواهند گرفت میل به معاشرت نشان نمیدهد. به دلیل ترس از شرمساری و مورد تمسخر واقع شدن در روابط صمیمانه محدودیت نشان میدهد. اشتغال ذهنی با مورد انتقاد قرار گرفتن و طرد شدن در موقعیتهای اجتماعی دارد. به دلیل احساس بیکفایتی در موقعیتهای بین فردی تازه حالتی مهار شده دارد. خود را از نظر اجتماعی نالایق، فاقد جذابیت یا پستتر از دیگران تصور میکند. در اقدام به ریسک شخصی یا درگیر شدن در فعالیتهای تازه به دلیل احتمال شرمندگی بسیار مردد است ( http://daneshnameh.roshd.ir).
– اختلالات شخصیت وابسته[۸۳] :نیاز عمیق و مفرط برای مورد مراقبت واقع شدن، که به رفتار مطیعانه و وابسته میانجامد؛ و ترس از جدایی، که در اوایل بزرگسالی شروع میشود، در زمینه های گوناگون وجود دارد و با پنج تا یا بیشتر از خصوصیات زیر مشخص است : بدون راهنمایی و اطمینان بخشی مفرط دیگران قادر به اخذ تصمیمات روزمره نیست. احتیاج دارد که دیگران مسئولیت اکثر زمینه های مهم زندگی او را بپذیرند. در ابراز مخالفت با دیگران به دلیل ترس از قطع حمایت و مقبولیت آنان دچار اشکال است. توجه : ترسهای واقعگرایانه عقوبت یا تلافی را منظور نکنید. در شروع برنامهها و انجام کارها به تنهایی دچار اشکال است (به دلیل فقدان اعتماد به نفس در قضاوت یا تواناییها تا فقدان انگیزش و انرژی). در طلب محبت و حمایت دیگران افراط میکند، تا حدی که داوطلب انجام کارهایی میشود که ناخوشایند هستند. وقتی تنها ست به دلیل ترس مبالغه آمیز از ناتوانی برای مراقبت از خود احساس ناراحتی و درماندگی میکند. وقتی یک رابطه نزدیک از هم میگسلد فوراً در پی رابطه دیگری به عنوان منبع حمایت و مراقبت بر میآید. اشتغال ذهنی غیر واقعگرایانه با ترس از رها شدن به حال خود دارد.
(http://personalitydisorder.mihanblog.com/ ).
۲-۱-۸- تفاوت افراد برونگرا و درونگرا: افراد دارای شخصیت برونگرایی و درون گرایی هر دو کامل عادی و طبیعی است و صرفاً از این جهت که یکی به مسائل عینی و دیگری به موضوعات ذهنی بیشتر گرایش دارد، خلاف یکدیگر است. انسانها از نظر شخصیتی و رفتاری با یکدیگر بسیار متفاوت هستند و معمولاً به موضوعات مختلف زندگی در شرایط یکسان واکنشهای متفاوتی نشان میدهند. شخصیت انسانها را میتوان با معیارهای گوناگون دسته بندی کرد. برونگرایی و درون گرایی دو شخصیت کامل متضاد انسان است که در این مبحث به توضیح آنها پرداختهایم.
۲-۱-۸-۱- فواید و مضرات برونگرایی
از آنجا که این افراد به راحتی با دیگران دوست میشوند و در اجتماعات حضور فعال دارند، میتوانند در تبادلات فرهنگی بسیاری شرکت کنند و به همین دلیل آنها همیشه داستانی برای تعریف کردن دارند. همچنین خیلی زود مهارتهای اجتماعی را میآموزند و به علت این که خیلی راحت افکارشان را بازگو میکنند دیگران آنها را به سرعت شناخته و سریعتر به جمع خود راه میدهند. چون سعی میکنند در مرکز توجه باشند اعتماد به نفسشان بسیار بالاست و خیلی زود میتوانند در کار مورد علاقهشان رشد کنند. این افراد از ماجراجویی لذت میبرند و مثلاً آنها را میبینید که به سراغ مشاغل پرخطر مانند آتشنشانی، تعقیب توفان و غریق نجاتی در دریا رفته و عاشق ورزشهای پرهیجان مانند صخرهنوردی یا شیرجه در آسمان میشوند. این نوع مشاغل و سرگرمیها میتواند از نظر احساسی آنها را غنی و از نظر ذهنی سرحال و پرانرژی نگه دارد. از نظر شغلی این افراد میتوانند فضای محل کارشان را پر از انرژی کرده، روی پروژههای مختلف به همراه گروههای کاری گوناگون بدون مشکل فعالیت کنند.
اما برونگرایی مضراتی نیز به همراه دارد. از آنجا که این افراد به راحتی با افراد بسیاری دوست میشوند هرگز وقت پیدا نمیکنند دوستیهای عمیقی داشته باشند و معمولاً روابطشان با دیگران در همان سطح اولیه باقی میماند. آنها معمولاً پس از مدتی دوستی ممکن است به این نتیجه برسند که برخی دوستیها را باید رها کرد و مناسب نیستند. آنها هرگز نمیتوانند لحظه ای تنها باشند و از آرامش موجود لذت ببرند، بنابراین گاهی اوقات حتی خواندن یک کتاب در اتاقی آرام و بیسر و صدا برایشان معضلی بزرگ محسوب میشود به سرعت حوصلهشان سر میرود و از نظر شغلی نیز گاهی اوقات دردسرهایی را موجب میشوند. مثلاً دوست دارند دائم در مرکز توجه باشند و وقتی این اتفاق نمیافتد از زندگی کاریشان خسته میشوند شنونده های خوبی نیستند و گاهی اوقات کارها را خراب میکنند؛ و فراموش کار میشوند (http://investurmia.ir ).
۲-۱-۸-۲- فواید و مضرات درون گرایی
درونگراها به دلیل کم حرفی میتوانند شنونده های خوبی باشند و بنابراین هنگام ارتباط با دیگران همراه های خوبی هستند؛ زیرا به راحتی سخنان دیگران را میشنوند و واکنش مناسب ارائه میدهند. از طرفی، اجازه میدهند دیگران بیشتر صحبت کنند و افکار و احساساتشان را راحتتر بروز دهند و این موضوع کمک میکند افراد درونگرا، اندیشمندتر و عمیقتر از دیگران باشند. این افراد وقتی به مشکلی برمی خورند، میتوانند به راحتی افکارشان را روی آن مشکل متمرکز کرده و راه حلهای مناسبی پیدا کنند. همچنین این اشخاص بسیار مستقل هستند، چرا که اصلاً نیازی به تائید دیگران ندارند. اگرچه جمعیت کمی از مردم درونگرا هستند، اما در محل کار برای کارفرمایان بسیار با ارزش اند. آنها میتوانند حجم بالایی از اطلاعات را پردازش کنند، شنونده های خوبی هستند، قبل از اظهارنظر فکر میکنند، از انجام دادن تنهایی کارها لذت میبرند؛ و برای متمرکز شدن روی کارهایشان هرگز نیازی به تشویق و پاداش ندارند. در دنیای مدرن امروزی درون گرایی نمیتواند درهای زیادی به روی فرد باز کند و شخص درونگرا فرصتهای کمی پیش رو خواهد داشت. از آنجا که آنها افکارشان را به راحتی بروز نمیدهند و به طور کل طبیعت مرموزی دارند، دیگران نمیتوانند به راحتی به آنها اعتماد کرده و طرح دوستی بریزند. این افراد چندان خونگرم نیستند و نمیتوانند در کنار دیگران احساس آرامش کنند و معمولاً مهارتهای اجتماعی را به خوبی نمیآموزند. مشکل دیگر افراد درونگرا این است که نمیتوانند احساسات و افکارشان را به راحتی در جمع بیان کنند و دیگران چندان علاقه ای به بودن در کنار این افراد نشان نمیدهند. از نظر کاری نیز افراد درونگرا در کار کردن با دیگران چندان انعطاف پذیر نیستند. (http://investurmia.ir ).
۲-۲- نظریه های شخصیت
در طول تاریخ تعاریف و نظریه های شخصیت دستخوش تغییرات زیادی شده است. از ابتداییترین این نظریات تئوریهای زیست شناختی شخصیت بودند. نظریه های دیگری از جمله؛ نظریههای روان پویایی یا روانکاوانه، رفتارگرایی، انسان گرایی، پدیدار شناختی، نظریههای روانی- اجتماعی و نظریههای صفات مطرح شدهاند. بسیاری از صاحبنظران معتقدند که نظریههای صفات به تنهایی میتوانند پاسخگوی مسائل شخصیتی باشند. یکی از این نظرات، نظریه آیزنک میباشد که در مطالعات مربوط به شخصیت بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. که در ادامه بعد از ارائه نظریات مختلف به بحث درباره نظریات وی میپردازیم.
۲-۲-۱- نظریه آیزنک
آیزنک در بحث خود از شخصیت دو مسئله کلی را مطرح میکند. یکی از این مسائل جنبه توصیف شخصیت است و به علل و موجبات رفتار کاری ندارد. دیگری بررسی عوامل علی و سببی است و سعی دارد علتهای زیربنایی شخصیت و اختلاف های بین شخصیتها را تحلیل کند.
ـ جنبه های توصیفی شخصیت: آیزاک به چهار مزاج معرفی شده جالینوس و بقراط توجه کرده است (شکل ۱-۲). در این نمودار دو مزاج صفراوی و سوداوی با دو مزاج دیگر یعنی دموی و بلغمی مخالف هستند. دو مزاج اول، دارای ناپایداری و هیجانهای شدید هستند و حالتهای روان رنجوری دارند. در حالی که در دو مزاج دیگر نشانه رفتارهای دارای ثبات بیشتری بوده و شدت هیجانها در آنها کمتر است. در عین حال مزاجهای صفراوی و دموی خصوصیات مشترکی دارند که میتوان آنها را با برونگرایی توصیف کرد. به همین گونه سوداویها و بلغمیها نیز دارای ویژگیهای مشترکی مطابق با ویژگیهای درون گرایی هستند. بدین ترتیب ما در برابر دو نوع طبقه بندی قرار میگیریم که یکی طبقه بندی مقوله ای[۸۴] (صفراوی سوداوی بلغمی ودموی) است و دیگری طبقه بندی بعدی[۸۵] (برونگرایی روان رنجوری و روان پریشی) است (کریمی، ۱۳۸۲).
شکل ۱-۲-ابعاد شخصیتی روان رنجوری و برونگرایی (آیزنک و آیزنک،۱۹۸۵)
آیزنک معتقد است که شخصیت به صورت مرتبهای سازمان دهی شده است یک سلسله مراتب شبیه یک هرم است. یک قاعده پهن و یک رأس باریک دارد. از سطح پایین که شروع کنیم، پاسخهای اختصاصی فرد است. دو یا چند تا از این پاسخهای اختصاصی برای شکل دهی سطح بعدی سلسله مراتب، یعنی سطح پاسخهای عادی ترکیب میشوند. مجموعه ای از پاسخهای عادی باعث شکل دهی سطح بعدی، یعنی سطح صفات میشود. این مجموعه صفات با هم ترکیب شده و تیپ (مثلاً برونگرایی) را که در رأس این سلسله مراتب قرار دارد به وجود میآورد (راس؛ ترجمه جمال فر، ۱۳۸۲). در ادامه به توصیف بعضی از صفات تیپهایی که آیزنک مشخص کرده است، میپردازیم.
آیزنک پس از مطالعات دقیق در مدت جنگ جهانی دوم دو متغیر یا عامل اساسی را کشف کرد که عبارت بودند از درون گرایی و برونگرایی از یک سوی، و روانرنجورخویی از سوی دیگر که آن را با نامهای دیگری چون تهییج پذیری و استواری نیز نامیده است. به نظر آیزنک هر شخص را میتوان در یکی از نقاط دایره ای که توسط این دو محور تقسیم شده است، جای داد (کریمی، ۱۳۸۲). آیزنک رفتارهایی را که پایه مفهوم شخصیت هستند، توسط ابعاد درون گرایی- برونگرایی و روان رنجوری (استواری نا استواری) توصیف کرد و معتقد بود که هر دو مستقل از هوش هستند. عاملهای وراثتی در این دو عامل شخصیتی نقش تعیین کنندهای دارند و بنیاد و خاستگاه این نقش در دستگاه عصبی است؛ و به احتمال زیاد به دستگاه شبکهای صعودی مربوط است. زیرا میتوان به وسیله داروهای محرک و کند ساز بر آن اثر گذاشت و جایگاه شخص را روی مقیاس برونگرایی و درون گرایی تغییر داد (آیزنک؛ ترجمه براهنی و گاهان، ۱۳۷۷). وی معتقد است اغلب مردم در میانه هر بعد قرار دارند و شمار اندکی در دو انتهای محور قرار میگیرند هر دوی این ابعاد از یکدیگر مستقلند. بنابراین ممکن است کسانی استوار درونگرا و برخی استوار برونگرا باشند (وودز؛ ترجمه مسیبی، ۱۳۸۶ ). چندی بعد عامل روانپریشی به آن دو عامل اضافه گردید. آیزنک معتقد است که دو مزاج سوداوی و صفراوی در برابر دو مزاج بلغمی و دموی قرار دارند که افراد گروه نخست دارای هیجانات تند و رفتارهای نااستوار بوده و روان رنجوری هستند. در حالی که افراد گروه دیگر از شدت هیجانهای کمتر برخوردار بوده و رفتارهای آنها استوارتر است و به همین ترتیب صفراویها و دمویها دارای ویژگیهایی هستند که میتوان آنها را برونگرا و سوداویها و بلغمیها را درونگرا نامید (آیزنک؛ ترجمه براهنی و گاهان،۱۳۷۷).
درونگرایان
درونگرایان زیر تأثیر ویژگیهای سیستم عصبی مرکزی قرار دارند. استعداد سرشتی آنها برای تحریک پذیری زیاد است؛ از محرکها اجتناب میکنند، بیشتر در خود فرو میروند، خیال پرورند، علاقهای به شرکت در اجتماعات از خود نشان نمیدهند، گوشه گیر و انزواطلب هستند. میزان هوششان بالا است، قوه بیانشان عالی است، معمولاً در کارها دقیق هستند ولی گامها را آهسته و با احتیاط بر میدارند. فزونی طلب هستند ولی برای کارهایی که انجام میدهند به قدر کافی ارزش قائل نیستند. بیشتر پایبند به سنتها و اصول دیرین هستند. گرایش به احساس کمبود (حقارت) در انها زیاد است. برای ابتلای به دلواپسی و افسردگی و وسواس … آمادگی بیشتری دارند (سیاسی، ۱۳۷۱). شخص درون گرا جریان لیبید را به سوی درون سوق میدهد. درونگرا بیشتر مال اندیش و درونگراست و در برابر نفوذهای بیرون مقاوم است. در ارتباط با اشخاص دیگر وجهان خارج اعتماد به نفس کمتر دارد و کمتر از برونگرا مردم آمیز است. (یونگ،۱۹۲۷ به نقل از شولتز)
برونگرایان
برونگرایان نیز زیر تأثیر سیستم عصبی مرکزی هستند. استعداد آنها برای تحریک پذیری کم است، یعنی حساسیت کمتری در برابر محرکها دارند. دموی مزاجند و به دنبال چیزهای تحریک آمیز میگردند؛ از کارهایی که در آنها احتمال خطر یا ضرر میرود رو گردان نیستند. به کار و کوشش چندان علاقهای ندارند و نیروی کمتری به کار میاندازند. هوششان نسبتاً کم و قوه بیانشان ضعیف است. پایداری و استقامت ندارند، در کارهایشان شتابزدگی هست ولی دقت نیست، چندان فزونی طلب نیستند ولی برای کارهای که میکنند زیاد از حد ارزش قائلند. انعطاف پذیرند و شوخی و لطیفه را خیلی دوست میدارند. گرایش بیشتری برای تظاهرات ناشی از هیستری دارند (سیاسی، ۱۳۷۱). برونگرایان بیشتر به امور خارج توجه دارند، زود آشنا هستند و هیجانهای خود را سریع و به سادگی بروز میدهند، با سرعت تصمیم میگیرند و عمل میکنند. معاشرتی هستند و به آسانی به کسی یا چیزی دل میبندند و به سادگی نیز از آنها دل برمیکنند (نوری، ۱۳۶۸). شخص برون گرا، انرژی حیات (لیبیدو) را به خارج از خود و به سوی رویدادهای خارجی، اشخاص و موقعیتها معطوف میکند؛ و سنخ برون گرا به شدت زیر نفوذ نیروهای محیطی قرار دارد و در گسترهی وسیعی از موقعیتها مردم آمیز و دارای اعتماد به نفس است. (یونگ، ۱۹۲۷ به نقل از شولتز)
با ثباتی
یکی از ابعاد شخصیتی است که فرد از حیث هوش و تسلط بر نفس و ادراک حسی و تمرکز حواس و اراده و سعی و کوشش در سطح بهنجار و بالاتر افراد جامعه قرار دارد و در اندیشیدن و عمل کردن سریع هستند (یونگ،۱۹۲۷ به نقل از شولتز).
روان رنجور (بی ثبات)
سخت و دشوار هستند در جمع زدن پی در پی ضعیف هستند. تمرکز حواسشان کم است و حافظهشان ضعیف است. به کندی چیز میخوانند و به طور کلی از نظر فهم و ادراک و اعمالی که تحرک لازم دارد بسیار کند هستند. بیشتر ساکن و بی حرکت میمانند. سطح آرزو و توقعشان کمتر با واقعیت تطبیق میکند. آمادگی ندارند به اینکه خود را با تغییراتی که در محیط زندگی روی میدهد سازش دهند (سیاسی، ۱۳۷۱). در مورد قطبهای مخالف برون گرایی و درون گرایی آیزنک نظر یونگ را تأیید میکند و ضمناً آنها را دارای وجه شباهتی با تشریحی که فروید از روان کرده است میداند، بدین معنی که نهاد در مورد برون گرا دارای قدرت واسطه است، در صورتی که فن برتر در مورد درون گرا قدرت بیشتری دارد دیگر اینکه میان افراد کاملاً بهنجار از یک سوی، و افرادی که در یکی از دو قطب نهایی روان نژندی و روان پریشی قرار دارند از سوی دیگر، فاصله بسیار زیاد است در این فاصله است که افراد ممکن است به سوی یکی از آن دو قطب نزدیک شوند، یعنی به تدریج و کما بیش صفات اختصاصی یکی از آن دو قطب را پیدا کنند. دیگر اینکه دو قطب روان پریشی و روان نژندی با هم ترکیب میشوند و قطبی تشکیل میدهند که افراد ممکن است از خود بهنجاری به تدریج عدول کنند و به آن قطب مرکب متمایل گردند. آیزنک معتقد است که این قطب مرکب خیلی بیشتر دیده میشود تا قطب خالص روان پریشی یا روان نژندی (عیسی پره، ۱۳۸۲). یونگ نیز برای افراد انسانی، بر حسب آنکه بیشتر متوجه عالم درون باشند یا عالم بیرون، دو سنخ شخصیتی قایل است :گروه اول را درون گرا و گروه دوم را برون گرا مینامد. یونگ برای آدمی چهار کارکرد[۸۶] نیز قایل است که عبارتند از :حس کردن[۸۷] شهود[۸۸] تفکر[۸۹] و احساس[۹۰] (یونگ،۱۹۲۷ به نقل از شولتر).
۲-۲-۲- تیپهای روان شناختی یونگ:
یونگ افراد را به تیپهای مختلفی چون برون گرای متفکر که افرادی، منطقی، واقع بین و متعصب هستند. آنها دقیقاً مطابق با مقررات جامعه عمل میکنند. آنها احساسات و هیجانها خودشان را سرکوب میکنند و به همین خاطر ممکن است آدمهای خشک و سردی به نظر برسند. آنها دانشمندان خوبی میشوند زیرا تمرکز آنها بر آگاه شدن از دنیای بیرونی و استفاده از قواعد منطقی برای توصیف کردن آن است و برون گرای حسی که هم لذت جو هستند و هم سازش پذیر؛ یعنی هم دوست دارند که از دنیا و مافیها لذت کسب کنند و هم آنقدر به تجربه های جدید اشتیاق دارند که با هر شرایطی میسازند.
برون گرای احساساتی؛ که عاطفی، حساس و معاشرتی هستند. معمولاً زنان بیشتر در این تیپ شخصیتی قرار میگیرند تا مردان. برونگراهای احساسی با هیجانهایشان با دنیا ارتباط برقرار میکنند و نه با افکارشان. آنها بیش از حد به باورها و انتظارات دیگران حساسند. در عین حال آنها به راحتی با شما صمیمی میشوند و روی هم رفته آدمهای معاشرتی و سرزنده ای هستند و برون گرای شهودی: که آدمهای خلاقی هستند. آنها فرصتها را به خوبی کشف میکنند؛ به همین خاطر در کسب و کار و البته در سیاست آدمهای موفقی هستند. آنها بر اساس حس ششم تصمیم گیری میکنند؛ به همین خاطر ممکن است تصمیم گیریهایشان خیلی فوری به نظر برسد و درونگراهای متفکر : کسی که دوست دارد یک گوشه بنشیند و نظریه از خودش تولید کند. آنها دوست دارند بیشتر خودشان را بشناسند تا دیگران. ضمناً چون که درون گرا هستند با دیگران خوب کنار نمیآیند و نمیتوانند درست باورهایشان را به دیگران منتقل کنند و این افراد به جای احساسات بر فکر تاکید دارند و از قضاوت عملی ضعیف برخوردار هستند. دیگران میگویند آنها آدمهای یک دنده، عزلت گزین، متکبر و بی ملاحظه ای هستند.
درون گرای شهودی : درونگراهای شهودی هم تماس کمی با واقعیت دارند. این افراد، ژرف اندیش، خیال پرداز، کناره گیر و بی اعتنا به مسائل عملی هستند. معلوم است که با این توصیفها دیگران آنها را خوب درک نمیکنند. آنها عجیب و غریب و نامتعارف به نظر میرسند و در کنار آمدن با زندگی روزمره و برنامه ریزی برای آینده مشکل دارند و درون گرای احساسی : درونگراهای احساسی تفکر منطقی را سرکوب میکنند. این افراد هیجان عمیقی دارند ولی از ابراز علنی آن خودداری میکنند. آنها مرموز و دست نیافتنی به نظر میرسند و به ساکت بودن، متواضع بودن و بچگانه بودن گرایش دارند. آنها به احساسات و افکار دیگران اهمیت زیادی نمیدهند و منزوی، سرد و از خود مطمئن به نظر میرسند. مردم به این آدمها میگویند «تودار». درون گرای حسی: درون گرای حسی، منفعل، آرام و جدا از دنیای روزمره به نظر میرسند؛ انگار ساکن جزیره ای هستند که دنیای روزمره هیچ ربطی به آنها ندارد. جالب اینجاست که این آدمها خیلی خوشبین هستند و فکر میکنند آدمهای دور و برشان همه کارهایشان خیرخواهانه است. جالبتر اینجاست که آنها از لحاظ زیبایی شناختی حساسند و خودشان را در قالب یک اثر هنری ابراز میکنند. (اتکینسون و همکاران، ترجمهی محمد تقی براهنی، ۱۳۸۱).
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |