
4. بالا بردن سود.
5. افزایش بهرهوری و کاهش هزینهها(رضائیان،1370: 345).
به تعبیر دیگر، اهداف نظریهی عمومی سیستمها به عنوان دانشی میان رشتهای عبارت است از: ایجاد مدلهای تعمیم یافتۀ سیستمها، تهیهی یک دستگاه منطقی روش شناختی برای تشریح کارکرد و رفتار عنصر سیستمها، تنظیم نظریههای تعمیم یافتۀ انواع مختلف سیستمها از جمله نظریههای پویایی سیستمها و فرایندهای کنترل(سادوسکی،1370: 32).
3. پیش فرضهای نظریه سیستمی
مهمترین پیشفرضهای تفکر سیستمی عبارتنداز(حقیقت،1387: 225):
1. تبدیلناپذیری و استنباطناپذیری خواستههای یک سیستم از ویژگیهای عناصر آن.
2. وجود منشأ دگرگونی یک سیستم در چارچوب خودش.
3. غیرتاریخی بودن تحلیل یک سیستم.
4. قانونمندی هستی و امکان کشف آن.
5. امکان استفاده از روشهای طبیعی در علوم انسانی.
6. وجود اصل تعادل در پدیدهها.
7. عمومیت نسبت به سیستمهای مختلف.
8. تشابه سیستم زنده با ماشین .
4. محاسن مدل سیستمی
ما همیشه تاکید بر این داریم که رویکرد سیستمی میتواند نگرشی را که ما از پدیدههای مختلف داریم تازهتر سازد. این رویکرد که کاملاً مناسب با شرایط جهان فعلی است، دارای کاربردی همه جانبه در رشتههای علوم سیاسی، اجتماعی و قابلیت کاربرد آن در حقوق عمومی دارد و حداقل دارای سه حسن است:
1. رویکرد سیستمی میدان «عمل جهانی» دارد. استفاده از آن، درک و تفاهم بین ملتها با فرهنگهای متفاوت را آسانتر میسازد. در گذشته، اغلب فلسفه عقلایی غرب شکافی حقیقی مابین غربیها و مردمی که فرهنگ آنها به اصطلاح ابتدایی تلقی میشد ایجاد کرده بود. یک نگرش کلیتر که شهود را مدنظر داشته باشد و از یک زبان تصویری قابل فهم برای همه استفاده کند، میتواند ارتباط و فهم بین ملتها با فرهنگهای متفاوت را آسانتر سازد.
2. رویکرد سیستمی وسیلهای قوی در ایجاد انگیزهها و «تصورات» است. این دو از عواملی هستند که جزء نیازهای انسان نسل ما و نسلهای آینده است، تا این انسانها بتوانند رفتارهایی را که ریشه در عصر حجر دارند و دیگر نمیتوانند با این «عصر پایان یافته» و با موج صنعتی شدن عمومی در کشورها که ما شاهدیم سازگار باشند، کنار گذارند.
3. رویکرد سیستمی بیانگر این نکته است که تعادل و توازن دراز مدت سیستمهای پیچیدهای چون سیستمهای اجتماعی تنها از طریق کنترلهای تعادل گرا ممکن است، یعنی از طریق توسل به اصل «عدم تمرکز» در تصمیم گیریها. دیگر بایستی بپذیریم که عصر سازمانهای بزرگ که از بالا به پایین رهبری میشوند، به مانند عصر امپراتوریهای بزرگ به پایان رسیده است و ما باید بسیاری از مسائل خویش را از طریق خودسازماندهی (یا خودگردانی) حل کنیم.
هر سیستم یا نظام را دارای چهار عنصر اساسی میدانند که تجزیه و تحلیل سیستماتیک در مورد آنها صورت میگیرد. این اجزا عبارتنداز:
1. نهاده (دروندادها): عوامل و متغیرهایی که به سیستم وارد میشوند نهاده نام دارند. در یک نظام شهری، مجموعهها (تقاضاها) و حمایتها در این حوزه قرار میگیرند.
2. داده: برونداده به خروجی سیستم مربوط میشود. تصمیمات و خط مشیهای یک شهر در قبال تقاضاها و حمایتها، جزء دادهها محسوب میشود.
3. بازخور: ارزیابی هماهنگی یا ناهماهنگی بین نهادهها و ستادهها در فرایند بازخور مورد بررسی قرار میگیرد. چنانچه تصمیمات سیاستگذاران (ستادهها)، هماهنگ با درخواستهای شهروندان (نهادهها) باشد، نتیجه بازخور مثبت میباشد، اما اگر سیستم اطلاعاتی به تصمیمگیرندگان منعکس کند که شهروندان ناراضی هستند، بازخور منفی است.
4. محیط داخلی و خارجی: محیط به مقتضیات و شرایطی اطلاق میشود که سایر عناصر متشکله در آن، براساس ان شرایط عمل میکنند. به عنوان نمونه، محیط ارزشی و فرهنگی که حکمرانان شهری در آن به تصمیمگیری میپردازند از این نمونه میباشد(مونتی و دیگران،1372: 30-23).
ب. ارائه راهبردها برای تحقق حکمرانی خوب شهری براساس مدل سیستمی
مشاهده میشود که محققان و مراکز علمی مختلف هر کدام ویژگیهای خاصی را برای حکمرانی خوب در نظر گرفتهاند و مدلهایی را از آن استنباط نمودند. در اینجا سعی میشود در چارچوب مدل سیستمی ترسیم شده، مهمترین شاخصهای حکمرانی خوب شهری با تمرکز بر حوزه شهرداریها و شوراهای شهر توضیح داده شوند. شهرداریها و شوراهای شهر عهده دار خدمات رسانی در طیف گوناگونی همچون: مرمت و زیبا سازی شهر، ایجاد و گسترش فضاهای سبز، عمران شهری، اجرای قوانین و مقررات در خصوص ساخت مسکن و خیابانها، صدور پروانه ساخت، دریافت عوارض و مانند آن، ایجاد و گسترش تأسیسات و حمل و نقل و ارتباطات شهری، خدمات رسانی در عرصه فرهنگی از قبیل کتابخانهها، فرهنگ سراها و مانند آن هستند؛ ایفای نقش مطلوب آنها در عرصه خدماترسانی متنوع و گسترده نیازمند تحقق شاخصهای ذیل هستند که در واقع، این شاخصها میتوانند راهبردهایی برای تحقق حکمرانی خوب شهری تلقی شوند(سردارنیا،پیشین.1391 الف: 151).