
انجام یک تکلیف آزاردهنده قرار می گیرد, برای رهایی از هیجانات منفی آن دست به اجتناب از این تکلیف می زند. در واقع، فرد تقویت های کوچک و کوتاه مدت, رهایی از اضطراب, را به تقویتهای بزرگتر مانند به چاپ رساندن یک مقاله ترجیح می دهد. بعبارت دیگر, فرد با انجام ندادن تکلیف درصدد به تعویق انداختن هیجانات ناخوشایند است. در چنین شرایطی فرد تکایف را به تعویق می اندازد و دچار تعلل ورزی می شود. بعضی از پژوهشهای تجربی, مانند پژوهش بامستر و همکاران1994)،به نقل از: هاشمی. و همکاران ,1392)نیز موید این امر است.
3-3) خودتنظیمی:
در رویکردهای شناختی- رفتاری، تاکید بر ترغیب دانشآموزان به وارسی، اداره و تنظیمکردن رفتار خود است. تا اینکه به آنان اجازه دهند تا بهوسیله عوامل بیرونی کنترل شوند. در بعضی از مجامع، این روش “اصلاح شناختی رفتار” نامیده شده است. رویکرد شناختی رفتار هم از روانشناسی شناختی(با تاکیدش بر اثرات تفکر بر رفتار) و هم از رفتارگرایی(با تاکیدش بر فنون تغییر رفتار) نشأت میگیرد. رویکردهای شناختی رفتار سعی میکند تا بدفهمیهای دانشآموزان را تغییر دهند، مهارتهای کنارآمدن وی را تقویت نمایند، خود- کنترلیشان را افزایش دهند و خود انعکاسی سازنده را تشویق کنند(دوم ژان،2002، ترجمه بیابانگرد،1384).
مفهوم خودسازماندهی یا یادگیری خودتنظیمی، یکی از مفاهیم مورد تاکید نظریه شناختی-اجتماعی بندورا است. یادگیری خودتنظیمی یک سازه مهم در تعلیم و تربیت است که دورنمای جدیدی را در یادگیری ارائه می کند. اولین بار، اصطلاح خودتنظیمی توسط بندورا در دهه1960مطرح گردید( به نقل ازکدیور،1380). اصطلاح خودتنظیمی در یادگیری از سال 1980معمول شده است، چون از آن زمان به بعد شکلگیری خودتنظیمی دریادگیری و مسئولیت و تعهد نسبت به یادگیری در دانشآموزان تاکید شده است(به نقل از ارجی، 1385).
3-3-1) خود تنظیمی رفتار:
نظریههای خودتنظیمی رفتار ریشه در نظریه های اجتماعی- شناختی رفتار دارند. خودتنظیمی رفتار شامل سه فرایند است(بندورا، 1991):
1-خودنگری یاخود بازنگری
2-خودسنجی یا خود داوری
3-خود واکنشی یا خود مشوقی
خودنگری(خودبازنگری): قبل از این که بتوانیم رفتاری را تغییر دهیم باید نسبت به آن آگاهی داشته باشیم. هر چه بتوان رفتار خود را منظمتر بازنگری کرده، سریعتر می توان خودآگاهی بهدست آورد. اگر در عملکرد خود دقیق شدیم، اهدافی را انتخاب میکنیم که منجر به پیشرفت تدریجی میشوند.
خودسنجی(خودداوری): در این مرحله تصمیم میگیریم که آیا بیـن آنچه هستیم یا آنچه میخواهیم باشیم و ملاکهای شخصی همخوانی وجود دارد یا نه؟ منشأ ملاکهای شخصی را می توان در اطلاعاتی جستجو کرد که در مورد افراد دیگر کسب میکنیم. بر اساس نظریه شناختی- اجتماعی، بیشتر افراد دانش قابل ملاحظهای درباره بهترین شیوه کار برای بدست آوردن نتیجهای خاص دارند؛ اما، درباره نتیجه کاری که مشغول آن هستند،آگاهی ندارند و افراد وقتی از نتـایج کار خود آگاه می شوند، می توانند درباره تغییر رفتار خود تصمیم بگیرند.
2-3-2) خود واکنشی (خود مشوقی):
خودواکنشی معمولا با واکنشهای عاطفی همراه است. وقتی کاری خوب پیش میرود یا هدفی در دسترس قرار میگیرد، معمولا انسان احساس شادمانی و رضایمندی میکند. اماوقتی شکست میخورد یا عملکرد ضعیفی نشان میدهد، معمولا خلق منفی یا نارضایتی را تجربه میکند. کسانی که موفق به خودنظم بخشی رفتاری شوند، با سلسله اعمال از پیش تعیین، مانند آنچه برای هدفشان مورد نیاز است، به صورت مؤثری از خود مشوقی استـفاده میکنند.
یادگیری خودتنظیمی:
خودتنظیمی،”تولید و هدایت اندیشه، هیجانها و رفتارها توسط خود فرد بهمنظور رسیدن به هدف است”(سانتروک، 2004، ترجمه سیف، 1389). گرین و آزودو(2007، ترجمه سیـف، 1389) میگویند: ” اگرچه بر سر تعریف خودتنظیمی در میان صاحب نظران اختلاف نظر وجود دارد، اما همه آنها بر این باورند که یادگیرندگان خودتنظیم جو فعال هستنند و به کمک نظارت و راهبرد، یادگیری خود را بطور مؤثر تنظیم میکنند.”
یادگیری خودتنظیمی، عبارتست از خود ارزیابی و خود وارسی افکار، احساسات و رفتارها بهمنظور رسیدن به هدف. که این اهداف میتوانند تحصیلی باشند، مانند: تصحیح و بهبود میزان درک و فهم خواندن، سازمان یافتهتر کردن نوشتهها، یادگیری چگونگی انجام عمل ضرب و پرسیدن سؤالات مرتبط(به نقل از بیابانگرد، 1384).منظور از یادگیری خودتنظیمی این است که دانشآموزان مهارتهایی را برای طراحی، کنترل و هدایت یادگیری خود دارند و تمایل دارند تا کل فرایند یادگیری را ارزیابی نمایند و به آن بیاندیشند(کجباف، مولوی و شیرازی، 1382).
پینتریچ,(2004). تعریف نسبتا جامعی از یادگیری خودتنظیمی دارد.او این نوع یادگیری را فرایند فعال و سازمان یافتهای می داند که طی آن فراگیران اهدافی را برای یادگیری خود اتنخاب و سپس سعی میکنند تا شناخت، انگیزش و رفتار خود را تنظیم، کنترل و بر آن نظارت نمایند. فرایند خودتنظیمی یادگیری، شامل شناخت و عملی است که از سوی یادگیرنده اعمال میشود.
بهطور کلی، خودتنظیمی سه ویژگی اساسی دارد:
1- آگاهی ازتفکر
2- کاربرد راهبردها
3- انگیزش مداوم
– آگاهی از تفکر، بخشی از خودتنظیمی است که شامل اندیشیدن و تحلیل مؤثر یک فرد از عادت تفکر خود است. استفاده از راهبردها، نیز شامل خزانه رو به رشد راهبردهای فرد برای یادگیری، مطالعه، کنترل هیجانات و پیگیری اهداف این راهبردها است. انگیزش مداوم، سومین مؤلفه یادگیری خودتنظیم است؛ زیرا یادگیری نیازمند انتخاب و تلاش مداوم است.
زیمرمن(1990) معتفد است که فراگیران خودتنظیمی از نظر شناختی، انگیزشی و رفتاری، فرایندهای یادگیری خود را آغاز و هدایت میکنند.
از نظر وی همه تعاریف مربوط به یادگیری خودتنظیمی در برگیرنده دو مؤلفه عمده میباشد:
1- فراگیران خودتنظیم از تأثیر راهبردهای خاص برنتایج یادگیری آگاهند.
2- برای کاربست این راهبردها در اکتساب اهداف آموزشی، تمایل و انگیزه دارند.
جدای از الگوها و تعاریف متعدد از خودتنظیمی، عوامل دخیل اصلی چون هدفگذاری، خودپایی، فعالسازی اهداف و استفاده از آنها، شناسایی تضادها، خودارزیابی، گرفتن پسخوراند از عملکرد خود،خودکارآمدی، مهارتهای شناختی و تعیین حدود فرایند خودتنـظیمی را توصیف میکند(کارولی، 1993، به نقل از مصطفایی، 1387).
در نهایت، با توجه به آنچه ذکر شد، هر تعریف صرف نظر از چشم اندازهای مختلف، ویژگیهای مشترکی را مطرح میکند. بطور کلی، در همه تعاریف و دیدگاهها، خودتنظیمی به فرایندی که به موجب آن دانشآموزان بطور فعال و مستمر شناختها، رفتارها و تلاش هایشان را به نحو منظمی در جهت دستیابی به اهداف هدایت میکنند، اشاره دارد.
ویژگی یادگیرندگان خودنظم جو:
زیمرمن,(2002)در توصیف جنبههای مهم خودتنظیمی و نحوه تغییر آنها در نظریههای مختلف یادگیری بر این جنبه اشاره دارد که دانشآموزانی که از راهبردهای خودتنظیمی نفع میبرند، کسانی هستند که از وجود چنین راهبردهایی آگاه هستند و تواناییهایشان را برای رسیدن به اهداف مطلوب یا بخشی از اهداف مشخص شده در فعالیت یادگیری افزایش میدهند. دانشآموزان به هنگام درگیری در یک تکلیف بر یادگیری خودشان نظارت میکنند، سطح فعلی پیشرفتشان را تفـسیر میکنند و راهبـردهایی را که به آنان برای گرفتن نتیجه موفق از تکلیـف کمک میکند، انتـخاب مینمایند(والکایری، 2006).
توانایی خود سازماندهی وخودتنظیمی به فرد امکان میدهد تا بر رفتارهایش کنترل و نظارت داشته باشد؛ یعنی، رفتارهایش را ارزیابی کند، آنها را با معیارهای خود بسنجد و در مورد شخص خود، تقویت و تنبیه اعمال کند. شخصی که نتیجه ارزیابی از خودش مثبت است، خود را کارآمد تشخیص میدهد و با علاقه و پشتکار به انجام کارها میپردازد. زیرا، معتقد است که میتواند پیشرفت بیشتری کسب کند. همچنین، کسی که از نتایج خودسنجیاش خیلی راضی نیست،الزاما سطح خودکارآمدی و انگیزهاش را برای کوششهای بیشتر کاهش نمیدهد، به شرط آنکه، بر این باور باشد که توانایی موفق شدن را دارد، اما روشی که تاکنون به کار بسته نادرست بوده است(بندورا، 1986، ترجمه سیف، 1389).
شانک(2005) معتقد است،اینگونه دانشآموزان می توانند فرایندهای خودسازماندهی یا خودتنظیمی را از راه سخت کوشی، استقامت و انتخاب راهبردهای یادگیری دیگر و نیز کمک گرفتن از معلمان و دوستان تغییر دهند.
پژوهشهای که در این زمینه انجام گرفته است به تعامل راهبردهای شناختی، فراشناختی و انگیزشی در یک ساختار منطقی تاکید کردهاند؛ بدین معنا که، مشارکتکنندگان در یادگیری بطور فراشناختی، انگیزشی و رفتاری در فرایند یادگیری فعال هستند. یادگیرندگان خودنظم جو،در طی مراحل مختلف یادگیری، بطور فراشناختی به برنامهریزی، سازماندهی، خودآموزی و خودنظارتی میپردازند. بهطور انگیزشی آنها خودشان را به عنوان شایسته، خودکارآمد و خودمختار تلقی میکنند. آنها بصورت رفتاری، برای یادگیری بهینه به انتخاب، ساختن و ایجاد محیط میپردازند(مارتینزپونز، 1990).
باتلر و واین(1995) اظهار میدارند که یادگیران خودنظم جو، با یک تکلیف در دسترس شروع میکنند، تکالیف را ارزیابی و هدف را مطابق با اطلاعات حاصل از ارزیابی میکنند؛ پیشرفتشان را به سمت هدف و استفاده از راهبردها ارزیابی و مطابق با بازخورد بیرونی یا درونی که دریافت مینمایند، تکلیفشان را دوباره تفـسیر میکنند.
بنابراین، یادگیرندگان خودتنظیم، راهکارهای شناختی مناسبی را بکار میگیرند و از نظر تحصیلی انگیزه لازم را دارند. این دانشآموزان در یادگیری خودتنظیمی خود فعالند و در راهکارهای شناختی و برنامهریزی و سازماندهی یادگیری، مدیریت زمان و برنامهریزی زمانی، هدفگذاری، کنتـرل خود و خود ارزیابی نسبت به دیگران برتری دارند(به نقل از فولاد چنگ، 1383).
نظریهها و الگوهای یادگیری خودتنظیمی:
دیدگاه های نظری برجسته در زمینه یادگیری خودتنظیمی، فراوان است. در این زمینه، دیدگاههای متعددی مانند دیدگاه عاملی(ماکو همکاران، 1989) پدیدارشناسی(مک کامبز،1989)،ارادی(کورنو،1989)، اجتماعی- فرهنگی (ویگوتسکی،1987)،ساختگرایی(پاریسو برنز ،1989)، شناختی- اجتماعی(زیمرمن و شانک،1989)و نظریه کارور و شییر(1990) وجود دارد. این نظریهها اکثرا از دهه1980 در تلاش برای توصیف آنچه یادگیرنده موفق انجام میدهد، پدید آمدند. این دیدگاه ها ساختارها و مکانیسمهای متفاوتی را پیشنهاد میکنند. بهعبارت دیگر، این نظریهها از نظر ابعادی که مورد تاکید قرار میدهند و در نتیجه اینکه چه راهبردها و فرایندهایی را برای ارتقای موفقیت تحصیلی مورد تاکید قرار میدهند، متفاوت هستند(وودگیت،2005، به نقل از مردعلی،1387)اکثر این نظریهها چهار فرض عمومی مشترک درباره یادگیری دارند:
اول اینکه، یادگیرندگان در یادگیری خودشان فعالانه شرکت میکنند.دوم اینکه، یادگـیرندگان میتوانند جنبههایی از شناخت (از قبیل هدفگزینی، بهکارگیری و کنترل راهبردهای شناختی، انگیزش(از قبیل باورهای خودکارآمدی، ارزش تکلیف، علائق) و رفتار(از قبیل کمک خواستن، نگهداری و نظارت بر تغییر شرایط تکلیف) خود را نظارت، کنترل و تنظیم کنند. سوم اینکه، یادگیرندگان معیارهایی دارند که میتوانند عمل خود را برای تعیین اینکه آیا فرایندهای خاصی باید ادامه یابند یا اینکه باید در آنها تغییراتی ایجاد شود، ارزیابی کنند. و چهارم اینکه خودتنظیمی شناخت، انگیزش و رفتار خود، رابطه بین شخص، بافت و موقعیت را میانجی میکند(مردعلی، 1387).
در نظریههای گوناگونی که در زمینه های یادگیری خودتنظیمی ارئه شده است، هریک از دیدگاه خود به برخی از ابعاد آن اشاره کرده اند.
نظریه زیمرمن:
زیمرمن(1990)، خودتنظیمی در یادگیری را به مشارکت فعال یادگیرنده از نظر رفتاری، انگیزشی، شناختی و فراشناختی در فرایند یادگیری جهت بیشینه نمودن یادگیری اطلاق نمود. از اینرو، به اعتقاد زیمرمن راهبردهای یادگیری خودتنظیم رامی توان دارای زیرمجموعه ذیل دانست:
1.خودتنظیمی رفتاری 2. خودتنظیمی انگیزشی 3. خودتنظیمی شناختی 4. خودتنظیمی فراشناختی.
خودتنـظیمی رفتـاری، به استفاده بهینه از منـابع گوناگون، که یادگیـری را بیـشتر میسـازد، اطلاق میگردد.این منابع شامل زمان، مکان، چگونگی کمک گرفتن از منابع در دسترس از جمله: معلم، والدین، دوستان، مواد آموزشی و کمک آموزشی میباشد. خودنظیمی انگیزشی، بهکاربرد راهبـردهای انگیزشی که یادگیری را افزایش و ترس و اضطراب را کاهش میدهد، اطلاق میگردد.از نظر شناختی و فراشناختی، فراگیران خودتنظیم، افرادی هستند که در یادگیری برنامهریزی، سازماندهی، خودآموزی، خودکنترلی و خودارزیابی دارند(زیمرمن،1990).
زیمرمن و پونز(1986) الگویی از چهارده راهبرد یادگیری خودتنظیمی را ارائه کردند که دانشآموزان دبیرستانی در یادگیری از آنها استفاده می کند. این راهبردها شامل: خودارزشیابی، سازمان دادن و انتقال، هدفگذاری و برنامهریزی، یادداشتبرداری و خودکنترلی، جستجوی اطلاعات، سازماندهی محیط، خودپیامدی، مرورذهنی و حفظ کردن، جستجوی کمک از همسالان، جستجوی کمک از معلم، جستجوی کمک از بزرگسالان، مرور نکات، یادداشت و جزوات، مرور تکالیف درسی و امتحانات و مرور کردن کتابهای درسی میباشد. بعضی از دانشآموزان که در انجام تکالیف مشکل دارند، معلمان و والدین مشکل آنها را به عدم توانایی آنها نسبت میدهند؛ در صورتیکه، علت این مشکل عدم آشنایی با روش مطالعه و یادگیری خودتنظیمی است. وی معتقد است دانشآموزانی که از این راهبردها نفع میبرند، کسانی هستند که از وجود چنین راهبردهایی آگاهند، توانایی خود را برای رسیدن به اهداف مطلوب یا بخشی از اهداف مشخص شده در فعالیت یادگیری به کار میگیرند، در انجام یک تکلیف بر خودشان نظارت میکنند، سطح فعلی پیشرفتشان را تفسیر کرده و راهبردهایی را انتخاب میکنند که به آنان در گرفتن نتیجه موفق از تکلیف کمک کند و در مجموع هدفگرا هستند.
جدول2-1: راهبردهای یادگیری خودتنظیمی زیمرمن و مارتینزپونز(1986)
راهبردها
توصیف
خودارزیابی
ارزیابی دانشآموز از کیفیت یا پیشرفت در کارش
سازماندهی وانتقال
بازآرایی آشکار یا پنهان مواد آموزشی جهت بهبود یادگیری
هدفگذاری وبرنامهریزی
تهیه اهداف اصلی یا فرعی آموزشی و برنامهریزی جهت زنجیره سازی، زمان بندی و انجام تکالیف
جستجوی اطلاعات
اقدامات دانش آموز جهت کسب اطلاعات بیشتر مربوط به تکالیف از منابع غیراجتماعی
ثبت یادداشتهاونظارت
اقدامات دانشآموز جهت ثبت رویدادها یا نتایج
ساخت دهی محیط
اقدامات دانشآموز برای انتخاب یا آرایش موقعیت جهت تسهیل یادگیری
انتظارات ازخود
بازآرایی دانشآموز یا تحلیل وی از پاداشها یا تنبیه طرف جهت کسب موفقیت یا شکست
مرور ذهنی و به خاطرسپاری
اقدامات دانشآموز در به خاطر سپاری مطالب از طریق تمرین آشکار یا پنهان
جستجوی کمک اجتماعی
اقدامات دانشآموز در گرفتن کمک از همسالان، بزرگسالان و معلمان
مرور یاد داشتها
اقدامات دانشآموز در بازخوانی آزمونها و یادداشتها جهت آمادگی برای کلاس یا آزمون
نظریه ویگوتسکی:
پژوهشگران اجتماعی- فرهنگی، انتقال از تنظیم توسط دیگری به خود خودتنظیمی را از طریق چهار مرحله اصلی تبیین میکنند(ویگوتسکی، 1981).
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 77u.ir مراجعه نمایید
رشته روانشناسی و علوم تربیتی همه موضوعات و گرایش ها :روانشناسی بالینی ، تربیتی ، صنعتی سازمانی ،آموزش و پرورش، کودکاناستثنائی،روانسنجی، تکنولوژی آموزشی ، مدیریت آموزشی ، برنامه ریزی درسی ، زیست روانشناسی ، روانشناسی رشد
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
اولین مرحله، میتواند به وسیله محدودیتهای درک یادگیرنده از تکلیف و تنظیمهای بزرگسال دیگر یا فرد با تجربهتر فهمیده شود. یادگیرنده و فرد مجربتر دیگر، از طریق گفتار، نمادها و بازنماییهایی که با تعریف یادگیرنده از موقعیت پیوند میخورد، درک مشترکی را گسترش میدهند.
در طی دومین مرحله، یادگیرندگان بهصورت موفقیتآمیز و از طریق ابزارهای میانجی، شروع به مشارکت در ارتباط میکنند، و پیـوندهایی را بیـن سخن بزرگـسال و موقـعیت تکلیـف برقرار میسازند. در این مرحله، بهعنوان نمونه، یادگیرنده با
